نمدپوشلغتنامه دهخدانمدپوش . [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ای از نمد پوشیده باشد : نمدپوشی آمد به جنگش فرازجوانی جهان سوز و پیکارساز. سعدی .تو کآهن به ناوک بدوزی و تیرنمدپوش را چون فتادی اسیر. سعدی .<b
نمدپوشیلغتنامه دهخدانمدپوشی . [ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) نمد پوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نمدپوش و صفت نمدپوش . کنایه از درویشی و پشمینه پوشی و نیز کنایه از رندی و عیاری است . رجوع به نمدپوش شود.
نمودجلغتنامه دهخدانمودج . [ ن َ دَ ] (اِ) نمودش . نمونه . نقشه . کارنامه . دستورالعمل . (ناظم الاطباء).
نمدپوشیلغتنامه دهخدانمدپوشی . [ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) نمد پوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نمدپوش و صفت نمدپوش . کنایه از درویشی و پشمینه پوشی و نیز کنایه از رندی و عیاری است . رجوع به نمدپوش شود.
لبددیکشنری عربی به فارسینمد , پشم ماليده ونمد شده , نمدپوش کردن , نمد مالي کردن ( ) زمان ماضي فعللععف
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) درویش اشرف نمدپوش . شاعری بود که نظام قاری از اشعار وی استقبال کرد. رجوع به تاریخ عصر حافظ ص مح شود.
نمدپوشیلغتنامه دهخدانمدپوشی . [ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) نمد پوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نمدپوش و صفت نمدپوش . کنایه از درویشی و پشمینه پوشی و نیز کنایه از رندی و عیاری است . رجوع به نمدپوش شود.