نهابلغتنامه دهخدانهاب . [ ن َهَْ ها ] (ع ص ) کثیرالنهب . (اقرب الموارد). غارت کننده . (آنندراج ). || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء). رجوع به نهات شود.
نهابلغتنامه دهخدانهاب . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نهب . رجوع به نهب به معنی غنیمت و نیز به معنی حمله شود. || غارت . (فرهنگ فارسی معین ). || (مص ) غارت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : عامل وی آمده کامد یوم الظفرای ملکان الغزا ای ثقلین النهاب .<br
نحابلغتنامه دهخدانحاب . [ ن ُ ] (ع مص ) سرفیدن یا سرفیدن شتر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سرفه ٔ اشتر. (مهذب الاسما) (از اقرب الموارد). نحب . رجوع به نحب شود.
نعابلغتنامه دهخدانعاب . [ ن َع ْ عا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه است از نعب . رجوع به نَعب شود. || (اِ) بچه ٔ زاغ . (آنندراج )(غیاث اللغات ) (از بحر الجواهر). جوجه ٔ غراب را گویند به سبب کثرت نعیب او. (از اقرب الموارد) (از المنجد). در دعای داود است : یا رازق النعاب فی عشه . (آنندراج از بحر الجواهر)
نعابلغتنامه دهخدانعاب . [ ن ُ ] (ع اِ) بانگ زاغ . (ناظم الاطباء). || (مص ) نعب . نعیب . تَنعاب . نعبان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). تِنعاب . (متن اللغة). رجوع به نَعب شود.
نهابرلغتنامه دهخدانهابر. [ ن َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ نهبرة. رجوع به نهبرة شود. || جهنم . (اقرب الموارد). دوزخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهالک . (متن اللغة). مواضع هلاک .
چپوچیلغتنامه دهخداچپوچی . [ چ َ پ َ / پُو ] (ترکی ، ص مرکب ) چپوگر. غارتگر. چپاولچی . چپاولگر. یغماگر. تاراجگر. یغمائی . ناهب . نهاب . رجوع به چپاولگر و غارتگر و یغماگر شود.
چدرلغتنامه دهخداچدر. [ چ َ دَ ] (اِ) بمعنی چاره و علاج باشد. چاره . (برهان ) (آنندراج ). علاج و تدبیر و چاره . (ناظم الاطباء). گزیر. بُدّ : بدان نهیب که در خیلشان فتاد نهاب بجز ایاب نجستند هیچ چار و چدر. قاآنی .رجوع به چاره شود.<b
واجرودلغتنامه دهخداواجرود. (اِخ ) جایی است بین همدان و قزوین که در آن به سال 29 هجری بین ایرانیان اهالی دیلم و مسلمین جنگی شدید درگرفت نام پادشاه دیلم موثا و نام امیرعرب نعیم بن مقرن بود. این جنگ از لحاظ اهمیت و شدت با نبرد نهاوند برابری میکرده و این کارزار به
نهبلغتنامه دهخدانهب . [ ن َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). || هرچه به غارت آورده شود. (منتهی الارب ). آنچه به غارت بیارند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). غارتی . منهوب . (یادداشت مؤلف ). ج ، نهاب ، نهوب . || غارت . (غی
نهابرلغتنامه دهخدانهابر. [ ن َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ نهبرة. رجوع به نهبرة شود. || جهنم . (اقرب الموارد). دوزخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهالک . (متن اللغة). مواضع هلاک .
انهابلغتنامه دهخداانهاب . [ اِ ] (ع مص ) بغارت بدادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بغارت دادن مال را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).