نهایتلغتنامه دهخدانهایت . [ ن ِ ی َ ] (ع اِ) نهایة. نهایه . پایان . انجام . انتها. آخر. غایت . عاقبت . حد. (ناظم الاطباء). کرانه . سرانجام . بن . تک . ته . سر. منتهی . (یادداشت مؤلف ) : و گر گوئی ملا باشد روا نبود که جسمی رانهایت نبود و غایت بسان جوهر اعلا.
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
نهاتلغتنامه دهخدانهات . [ ن َهَْ ها ] (ع ص ) خر بسیاربانگ . (منتهی الارب ). حمار نهاق . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مرد سخت بانگ . (منتهی الارب ). مرد زحار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شیر بیشه ٔ سخت آواز. (منتهی الارب ). اسد. شیر. (از اقرب الموارد).
نهاتلغتنامه دهخدانهات . [ ن ُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). زأر. (از اقرب الموارد).قیل هو دون الزئیر . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). نهیت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دم سرد و ناله برآوردن . (منتهی الارب ). زحر. (متن اللغة). ناله برآوردن و دم سرد زدن . (ن
نهادلغتنامه دهخدانهاد. [ ن ُ ] (ع اِ) اندازه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهاء. (اقرب الموارد). گویند هذا نهاد مائة؛ زهاؤها. (اقرب الموارد)؛ قریب منها. (متن اللغة)؛ این به اندازه ٔ صد است . (ناظم الاطباء).
نهایتگهلغتنامه دهخدانهایتگه . [ ن ِ / ن َ ی َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) انتها. حد و مرز. کرانه : که هرچ از زمین باشد و آسمان نهایتگهی باشدش بی گمان .نظامی .
نهایتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم تاً، آخرالامر، آخر دست، آخرسر، آخر▲، آخرسری، بالمآل، عاقبتالامر، النهایه بالاخره، آخر، سرانجام، عاقبت، درپایان، درآخر، آخرش اواخر
نهایت ناپذیریلغتنامه دهخدانهایت ناپذیری . [ ن ِ / ن َ ی َپ َ ] (حامص مرکب ) پایان ناپذیری . (یادداشت مؤلف ).
نهایتگهلغتنامه دهخدانهایتگه . [ ن ِ / ن َ ی َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) انتها. حد و مرز. کرانه : که هرچ از زمین باشد و آسمان نهایتگهی باشدش بی گمان .نظامی .
نهایت پذیریلغتنامه دهخدانهایت پذیری . [ ن ِ / ن َ ی َ پ َ ] (حامص مرکب ) پایان پذیری . (یادداشت مؤلف ).
نهایت ناپذیرلغتنامه دهخدانهایت ناپذیر. [ ن ِ /ن َ ی َ پ َ ] (نف مرکب ) بی پایان . بی انتها. نامحدود.
دریای بی نهایتلغتنامه دهخدادریای بی نهایت . [ دَرْ ی ِ ن ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) بحر محیط. (ناظم الاطباء). رجوع به محیط شود.
فارنهایتلغتنامه دهخدافارنهایت . [ رِ ] (اِ) واحد انگلیسی درجه ٔ حرارت که 95 سانتیگراد است . در تقسیم بندی فارنهایت نقطه ٔ انجماد آب 32 و نقطه ٔ جوش آن 212 درجه اختیار میشود. (علم و زندگی تألیف ا
فارنهایتلغتنامه دهخدافارنهایت . [ رِ ] (اِخ ) گابریل دانیل . طبیعی دان معروف آلمان که در ساختمان گرماسنج پیشرفت زیادی به وجود آورد و نوع خاصی از گرماسنج که خود او ساخته به نامش معروف است . فارنهایت در چهاردهم ماه مه ٔ 1686 م . در شهر دانتزیگ به دنیا آمد. بیشتر عم
فارنهایتفرهنگ فارسی عمیدواحد درجۀ حرارت که در آن نقطۀ انجماد آب ۳۲ و نقطۀ جوش آب ۲۱۲ درجه است. Δ برگرفته از نام دانیل گابریل فارنهایت، (۱۶۸۶ـ۱۷۳۶ میلادی) فیزیکدان آلمانی.