نهنهلغتنامه دهخدانهنه . [ ن َ ن َه ْ ] (ع اِ) جامه ٔ تنگ بافته . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ثوب رقیق النسج . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
نعنعلغتنامه دهخدانعنع. [ ن ُ ن ُ ] (ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || فرج باریک و دراز و فروهشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
نعنعلغتنامه دهخدانعنع. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (ع اِ) پودینه . (منتهی الارب ). نعناع . پودنه . (دهار). پودینه ٔ باغی . (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود : می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیرمی کشم از برگ نعنع وسمه بر ابر
نحنحلغتنامه دهخدانحنح . [ ن َ ن َ ] (ع ص ) بخیل . (ناظم الاطباء). بخیل لئیم . (از اقرب الموارد). ج ، نحانح ، نحانحة. || نحنح النفس ؛ طیب النفس . (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال : ما انا بنحنح النفس عن کذا؛ ای ما انا بطیب النفس عنه . (از اقرب الموارد).
نعناعدیکشنری عربی به فارسیضرابخانه , سکه زني , ضرب سکه , سکه زدن , اختراع کردن , ساختن , جعل کردن , نعناع , شيريني معطر با نعناع , نو , بکر , نعناع بياباني , قرص نعناع
نهنهةلغتنامه دهخدانهنهة. [ ن َ ن َ هََ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را از کاری و سرزنش نمودن . (از منتهی الارب ). واداشتن . (زوزنی ). منع کردن و بازداشتن از کاری . (از متن اللغة). || بانگ برزدن بر سبع تا بازایستد. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
اسماعیلیلغتنامه دهخدااسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) ابومعمربن ابی سعیدبن ابی بکر. وی شرف نفس را با شرف طبع و کرم ادب را با کرم نسب جمع داشت و در فقه مستولی و در شعر نیکوتصرف بود چندانکه صاحب بن عباد در وصف قصیده ای که ازو رسیده بود فصلی به پدر او ابوسعید نوشت و نسخه ٔ آن این است : و بعد فهل اتاک حدیث ا
نهنهةلغتنامه دهخدانهنهة. [ ن َ ن َ هََ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را از کاری و سرزنش نمودن . (از منتهی الارب ). واداشتن . (زوزنی ). منع کردن و بازداشتن از کاری . (از متن اللغة). || بانگ برزدن بر سبع تا بازایستد. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
متنهنهلغتنامه دهخدامتنهنه . [ م ُ ت َ ن َ ن ِه ْ ] (ع ص ) بازایستنده از کار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). بازایستاده و خود را بازداشته از کار. (ناظم الاطباء). رجوع به تنهنه شود.
تنهنهلغتنامه دهخداتنهنه . [ت َ ن َ ن ُه ْ ] (ع مص ) بازایستادن . (زوزنی ). بازایستادن از کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).