نوآیینلغتنامه دهخدانوآیین . [ ن َ / نُو آ ] (ص مرکب ) زیبا. آراسته . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آئین . (فرهنگ فارسی معین ). نوآئین : نوروز جهان چون بت نوآئین از لاله همه کوه بسته آ
نوآیینفرهنگ فارسی عمید۱. نوپدیدآمده؛ نوباوه.۲. زیبا؛ آراسته؛ بدیع: ◻︎ نوای تو ای خوب ترک نوآیین / درآورد در کار من بینوایی (منوچهری: ۱۵۲).
چنگوانلغتنامه دهخداچنگوان . [ چ َگ ْ/ چ َ گ َ ] (اِخ ) شهری است بسیار ولایت در هند. (اوبهی ). نام شهری است از ولایت هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری در هندوستان . (ناظم الاطباء).
نوانلغتنامه دهخدانوان . [ ن َ ] (نف ، ق ) جنبان . (جهانگیری ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). لرزان . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). متحرک و جنبان مطلقاً. (فرهنگ خطی ). حرکت کنان . (ناظم الاطباء). جنبنده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). جنبان از روی حال و وجد.
نوپانلغتنامه دهخدانوپان . (اِ) سبدی که از بید بافته باشند. (رشیدی ) (برهان قاطع). سبد وسله که از چوب های نازک بافته باشند. (فرهنگ خطی ).
نوآیین شدنلغتنامه دهخدانوآیین شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تازه و شاداب شدن . آراستگی یافتن : جهانی نوآیین شد از داد اوی گرفتند هر یک همی یاد اوی .فردوسی .
نوآیین کردنلغتنامه دهخدانوآیین کردن . [ ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن : مرا بردن به مهد خسروآیین شبستان را به من کردن نوآیین .نظامی .
فلهفرهنگ فارسی عمید= آغوز: ◻︎ نوآیینمطربان داریم و بربطهای گوینده / مساعدساقیان داریم و ساعدهای چون فلّه (منوچهری: ۲۱۳).
بدیعهفرهنگ نامها(تلفظ: badiee) (عربی) (مؤنث بدیع) نوآیین ، تازه ، جدید ؛ زیبا ؛ جالب ، شگفت انگیز ، نادر .
نوآیین شدنلغتنامه دهخدانوآیین شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تازه و شاداب شدن . آراستگی یافتن : جهانی نوآیین شد از داد اوی گرفتند هر یک همی یاد اوی .فردوسی .
نوآیین کردنلغتنامه دهخدانوآیین کردن . [ ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن : مرا بردن به مهد خسروآیین شبستان را به من کردن نوآیین .نظامی .