نواسازیلغتنامه دهخدانواسازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) تغنی . نغمه پردازی . || قول سازی . ترانه سازی . (یادداشت مؤلف ) : هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمدبلبل به نواسازی حافظ به غزل گوئی .حافظ.
نوسازیلغتنامه دهخدانوسازی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بنای نو. (ناظم الاطباء). نو ساختن . || مرمت . تعمیر. (ناظم الاطباء). تجدید بنا کردن . دوباره ساختن .
نوسازیدیکشنری فارسی به انگلیسیmending, overhaul, refurbishment, rehabilitation, remake, renewal, renovation, repair
نواسازلغتنامه دهخدانواساز. [ ن َ ](نف مرکب ) مغنی . ساززننده . (ناظم الاطباء). ساززن . (فرهنگ فارسی معین ). نغمه پرداز. نوازنده : نواسازی دهندت باربدنام که بر یادش گوارد زهر در جام . نظامی .نواساز خنیاگران شگرف به قانون اوزان برآ
غزلگوییلغتنامه دهخداغزلگویی . [ غ َ زَ ] (حامص مرکب ) غزل سرایی . غزل پردازی . غزلخوانی . غزل گفتن . غزل سراییدن : هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمدبلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی .حافظ.
گنج بادآوردلغتنامه دهخداگنج بادآورد. [ گ َ ج ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). نام نوایی و لحنی هست از جمله سی لحن باربد. گویند چون این گنج به دست خسروپرویز افتاد، باربد این لحن را ساخت و نواخت . (برهان ). نام نوایی است از مصنفات باربد مطرب
سازیلغتنامه دهخداسازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کاری : آباژورسازی . آبجوسازی
گواریدنلغتنامه دهخداگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوار+ -یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گوکاریتن ، سنسکریت وی کر (تغییر دادن ) «هوبشمان ص 95». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هضم شدن طعام . (آنندراج ). تحلیل رفتن .(ناظم الاطباء). تهنئة : و