غندیکلغتنامه دهخداغندیک . [ غ ُ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان بمعنی گلوله های پنبه ٔ حلاجی شده کوچکتر از گندشک به اندازه ٔ سه تا چهار نوال .
احسانفرهنگ مترادف و متضادانعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوعپروری، نوعدوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی
گندشکلغتنامه دهخداگندشک . [گ ُ دِ ] (اِ) در گناباد خراسان ، تکه های پنبه ٔ بزرگ که از آنها نوال (به همین کلمه مراجعه کنید) تقریباًبه اندازه ٔ یک من درست میکنند. رجوع به گندک شود.
نصیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال ۲. اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع ۳. قرعه، نشان، نصیبه
عدفلغتنامه دهخداعدف . [ ع َ ] (ع اِ) نوال اندک . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || خورش ستور اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک از علف . (از اقرب الموارد). || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ).