نوجبهلغتنامه دهخدانوجبه . [ ن َ/ نُو ج َ ب َ ] (اِ) سیل باشد، هین نیز گویند. (لغت فرس اسدی ). سیلاب . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (رشیدی ) (فرهنگ نظام ) : خود تو را جوید همه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . <p class="aut
نازیبالغتنامه دهخدانازیبا. (ص مرکب ) زشت . بدشکل . (ناظم الاطباء). قبیح . بدگل : روی ترکان هست نازیبا و گست زرد و پرچین چون ترنج آبخست . علی فرقدی .گرمی و سردی ترا هر دو مثالست از ستم زآن همی هریک جهان را زشت و نازیبا کند.<p
نازیبائیلغتنامه دهخدانازیبائی . (حامص مرکب ) زشتی . (ناظم الاطباء). قبح . قبح منظر. || بی زینتی . (ناظم الاطباء). نازیبا بودن . زیبا نبودن . رجوع به نازیبا شود.
نوجیهلغتنامه دهخدانوجیه . [ ج َ ی َ / ی ِ ] (اِ) خیزاب . (اوبهی ). سیل . (یادداشت مؤلف ) : مر تو را جوید همه خوبی و زیب آنچنان چون نوجیه جوید نشیب .رودکی (از انجمن آرا).رجوع به نوجبه و توجبه شود.<b
توجبهلغتنامه دهخداتوجبه . [ ج َ ب َ / ب ِ / ج ِ ب َ /ب ِ ] (اِ) سیلاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). سیل . (صحاح الفرس ). این کلمه را صاحب منتهی الارب با تاء مثناة فوقانی بیش از صد موضع می آور
خوبیلغتنامه دهخداخوبی . (حامص ) زیبائی . حسن .جمال . بهاء. سرسبزی . بهتری . ظرافت . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل زشتی . قشنگی : خود ترا جویدهمه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . رودکی .سوگند خورم کز تو برد حورا
زیبلغتنامه دهخدازیب . (اِ) زیبایی و خوبی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27). زینت و نیکویی و آرایش باشد. (برهان ). خوبی و زینت و آرایش و آنرا زیبا و زیبان نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). آرایش . (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). نیکویی و زینت . (اوبهی )