نوجوانلغتنامه دهخدانوجوان . [ ن َ / نُو ج َ] (ص مرکب ) پسر امردی که هنوز خطش ندمیده باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). پسری که تازه پا به مرحله ٔ جوانی گذاشته . (فرهنگ فارسی معین ). شاب . حدیث السن . حدث السن . (یادداشت مؤلف ) :<
کودک و نوجوانjuvenilesواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که ناشران در اشاره به کتابهای ویژۀ ردۀ سنی کودکان و نوجوانان به کار میبرند
ادبیات کودک و نوجوانjuvenile literatureواژههای مصوب فرهنگستانآثاری که بهطور خاص برای کودکان و نوجوانان تهیه شده باشد
نوجوانیلغتنامه دهخدانوجوانی . [ ن َ / نُو ج َ ] (حامص مرکب ) نوجوان بودن . حداثت . حداثت سن . (یادداشت مؤلف ). صفت نوجوان . تازه سال بودن : ببخشای بر نوجوانی ّ من بدین بازوی خسروانی ّ من . فردوسی .||
برفسُرۀ نوجوانانjunior skiواژههای مصوب فرهنگستانبرفسُرهای با طول بیشینۀ 155 سانتیمتر ویژۀ افرادی با وزن کمتر از 45 کیلوگرم متـ . چوباسکی نوجوانان
تغذیۀ نوجوانانadolescent nutritionواژههای مصوب فرهنگستانتغذیهای با هدف جلوگیری از بیماری و ارتقای سلامت و رشد و بالندگی مطلوب در نوجوانان
نوجوانیلغتنامه دهخدانوجوانی . [ ن َ / نُو ج َ ] (حامص مرکب ) نوجوان بودن . حداثت . حداثت سن . (یادداشت مؤلف ). صفت نوجوان . تازه سال بودن : ببخشای بر نوجوانی ّ من بدین بازوی خسروانی ّ من . فردوسی .||
ادبیات کودک و نوجوانjuvenile literatureواژههای مصوب فرهنگستانآثاری که بهطور خاص برای کودکان و نوجوانان تهیه شده باشد
کودک و نوجوانjuvenilesواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که ناشران در اشاره به کتابهای ویژۀ ردۀ سنی کودکان و نوجوانان به کار میبرند
مجموعۀ کودک و نوجوانjuvenile collectionواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از کتاب و دیگر مواد کتابخانهای که بهطور خاص برای کودکان و نوجوانان تهیه میشود و در قفسههای جداگانهای در کتابخانه نگهداری میشود
ویراستار آثار کودک و نوجوانjuvenile editorواژههای مصوب فرهنگستانویراستاری که تخصص او ویرایش کتاب و مجلههای کودکان و نوجوانان است