نورسیدهلغتنامه دهخدانورسیده . [ ن َ / نُو رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )تازه وارد. که به تازگی از سفر آمده است : که جادوئی است اینجا کاردیده ز کوهستان بابل نورسید
نارسیدهلغتنامه دهخدانارسیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + رسیده (اسم مفعول از رسیدن ). (حاشیه ٔ برهان قاطعدکتر معین ). آنکه هنوز نرسیده و وارد نشده باشد. (ناظم الاطباء). نرسیده . واصل نشده . نیامده : به رستم چنین
ناپرسیدهلغتنامه دهخداناپرسیده . [ پ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سؤال نشده . نخواسته .- ناپرسیده گفتن ؛ بدون مقدمه گفتن . بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن : اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی . (منت
نارسیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. خام، کال، نارس، نرسیده ۲. بیبهره، بینصیب ۳. بچه، خردسال، نوباوه ≠ رسیده، یانع