نوزادلغتنامه دهخدانوزاد. [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) جدیدالولاده . نوآمد. مولود. ولید. ولیده . (یادداشت مؤلف ). نوزاده . نوزاده شده . بچه که به تازگی تولد یافته است : به گوش آمد آواز نوزاد من وز آن شادتر شد دل شاد من .<p cla
نوزادلغتنامه دهخدانوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 27 هزارگزی شمال غربی شوسف و 8 هزارگزی جنوب غربی جاده ٔ مشهد به زاهدان ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و <span class="hl
نوزادلغتنامه دهخدانوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر، در 3 هزارگزی جنوب غربی کاشمر و 2 هزارگزی جنوب جاده ٔ کاشمر به بردسکن ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 300</
نوزادلغتنامه دهخدانوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 16 هزارگزی شمال غربی درمیان در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 916 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و ق
نوزادلغتنامه دهخدانوزاد.[ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد، در 29 هزارگزی شمال غربی طرقبه در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه ها،
نیوزادلغتنامه دهخدانیوزاد. [ نیوْ ] (ص مرکب ) پهلوان زاده . پهلوان نسب : نوازید و مالید و زین برنهادبرو برنشست آن یل نیوزاد.فردوسی .
نیوزادفرهنگ نامها(تلفظ: niv zād) (نیو = دلیر ، شجاع + زاد = زاده) ، زاده دلیر و شجاع ؛ (به مجاز) دلیر و شجاع ؛ (در اعلام) نام پسر گشتاسب شاه ایران ؛ ]این نام در متون مختلف بصورتهای ' نیوزار' و ' نیوهزاد' ضبط شده است[ .
نوزادهلغتنامه دهخدانوزاده . [ ن َ / نُو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نوزاد. رجوع به نوزاد شود.- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن . نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته ٔ چمن . (برهان قاطع) (آ
بازتاب برونزبانیtongue thrust reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنشی در نوزاد که در آن با لمس کردن لبها، نوزاد زبانش را از دهان بیرون میآورد
نوزادهلغتنامه دهخدانوزاده . [ ن َ / نُو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نوزاد. رجوع به نوزاد شود.- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن . نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته ٔ چمن . (برهان قاطع) (آ