نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از جانبی به جانبی . || پایین و
نوسانفرهنگ فارسی عمید۱. (فیزیک) جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت.۲. تغییر پیوسته.
نوساندیکشنری فارسی به انگلیسیfluctuation, oscillation, roll, seesaw, shimmy, sway, swing, teeter, to-ing and fro-ing, tremor, vacillation, wave, waver, yaw
نوشانلغتنامه دهخدانوشان . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه ، در 9 هزارگزی مشرق سلوانا، در دره ٔ سردسیری واقع است و 67 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و توتون . شغل مردمش زراعت و گله
نوسانیلغتنامه دهخدانوسانی . [ ن َ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به نوسان .- حرکت نوسانی ؛ جنبش چیزی در جای خود.
نوسانبینیoscillating vision, oscillopsiaواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن اشیا به شکل لرزان دیده میشوند یا پیش و پس میروند
حرکت نوسانیلغتنامه دهخداحرکت نوسانی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ن َ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت ارتعاشی . حرکت اهتزازی . رجوع به این کلمات شود.
نوسانیلغتنامه دهخدانوسانی . [ ن َ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به نوسان .- حرکت نوسانی ؛ جنبش چیزی در جای خود.
ذونوسانلغتنامه دهخداذونوسان . [ ن َ وَ ] (ع ص مرکب ) خداوند ناوش . آنکه چون ناو ایستاده بر جای جنبد.