نوشتنلغتنامه دهخدانوشتن . [ ت َ ] (مص ) نوشیدن . آشامیدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). به این معنی نوشیتن درست است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
نوشتنلغتنامه دهخدانوشتن . [ ن َ وَ ت َ ] (مص ) پیچیدن . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (آنندراج ). درنوردیدن . (برهان قاطع). نوردیدن . (غیاث اللغات ). لای چیزی پیچیدن : چو آن خردرا سیر دادند شیرنوشتندش اندر میان حریر. فردوسی .کشته و بر
نوشتنلغتنامه دهخدانوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص ) کتابت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).تحریر کردن . رقم کردن . (ناظم الاطباء). اندیشه و مطلبی را به وسیله ٔ مداد یا قلم به روی کاغذ آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نبق . تنبیق . تکتیب . اکتتاب . نسخ . انتساخ . (از منتهی ال
نوشتنلغتنامه دهخدانوشتن . [ ن ُ وَ ت َ / ن َ وِ ت َ ] (مص ) از دور گذشتن و نالیدن و زاریدن (؟). (ناظم الاطباء).
نویستنلغتنامه دهخدانویستن . [ ن َ ت َ ] (مص ) کتابت . (آنندراج ). نوشتن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 410 و رجوع به نویشتن شود.
نویشتنلغتنامه دهخدانویشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : و دو برادرش را عمادالدوله و رکن الدوله بنویشتند. (مجمل التواریخ ص 329، از فرهنگ فارسی معین ).
دراز نوشتنلغتنامه دهخدادراز نوشتن . [ دِ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن طومار. نوشتن مطالبی از قبیل : حساب و کتاب و دیگر مسائل بر روی طومارهای دراز. (فرهنگ لغات عامیانه ).
نوشتنیلغتنامه دهخدانوشتنی . [ ن ِ وِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نوشتن است . که لایق تحریر و کتابت است . که نوشتن و تحریر و ثبت آن ممکن یا به مصلحت باشد : هرچند نیست درد دل ما نوشتنی از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم .صائب .
دراز نوشتنلغتنامه دهخدادراز نوشتن . [ دِ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن طومار. نوشتن مطالبی از قبیل : حساب و کتاب و دیگر مسائل بر روی طومارهای دراز. (فرهنگ لغات عامیانه ).
چلیپا نوشتنلغتنامه دهخداچلیپا نوشتن . [ چ َ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) قسمی در هم نوشتن برای آموختن خوش نویسی . کج و مکرر نوشتن کلمات به قصد خوب شدن خط. درهم و برهم نوشتن . شیوه ای مخصوص نوآموزان خط در مشق خوش نویسی کردن . و رجوع به چلیپا شود.
خوب نوشتنلغتنامه دهخداخوب نوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب )خوش نوشتن . زیبانویسی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
overwriteدیکشنری انگلیسی به فارسیزیاد نوشتن، روی چیزی نوشتن، دو مرتبه نوشتن، بالای محلی نوشتن، با پرداخت موافقت کردن
overwroteدیکشنری انگلیسی به فارسیبازنویسی شد، روی چیزی نوشتن، زیاد نوشتن، دو مرتبه نوشتن، بالای محلی نوشتن، با پرداخت موافقت کردن
overwrittenدیکشنری انگلیسی به فارسیبازنویسی شد، روی چیزی نوشتن، زیاد نوشتن، دو مرتبه نوشتن، بالای محلی نوشتن، با پرداخت موافقت کردن
overwritesدیکشنری انگلیسی به فارسیبازنویسی می کند، روی چیزی نوشتن، زیاد نوشتن، دو مرتبه نوشتن، بالای محلی نوشتن، با پرداخت موافقت کردن
نوشتنیلغتنامه دهخدانوشتنی . [ ن ِ وِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نوشتن است . که لایق تحریر و کتابت است . که نوشتن و تحریر و ثبت آن ممکن یا به مصلحت باشد : هرچند نیست درد دل ما نوشتنی از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم .صائب .
دراز نوشتنلغتنامه دهخدادراز نوشتن . [ دِ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن طومار. نوشتن مطالبی از قبیل : حساب و کتاب و دیگر مسائل بر روی طومارهای دراز. (فرهنگ لغات عامیانه ).
درنوشتنلغتنامه دهخدادرنوشتن . [ دَ ن َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) درپیچیدن . (آنندراج ). درنوردیدن . پیچیدن . تا کردن . به درون پیچ دادن . (ناظم الاطباء). طی . در هم پیچیدن . طی کردن . لوله کردن . تثریب . لف . (یادداشت مرحوم دهخدا). لفت . (منتهی الارب ). لفتة: درنوشتن لب چیزی ؛ برگردانیدن لب آن چنانکه
چلیپا نوشتنلغتنامه دهخداچلیپا نوشتن . [ چ َ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) قسمی در هم نوشتن برای آموختن خوش نویسی . کج و مکرر نوشتن کلمات به قصد خوب شدن خط. درهم و برهم نوشتن . شیوه ای مخصوص نوآموزان خط در مشق خوش نویسی کردن . و رجوع به چلیپا شود.
خوب نوشتنلغتنامه دهخداخوب نوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب )خوش نوشتن . زیبانویسی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خط از خون نوشتنلغتنامه دهخداخط از خون نوشتن . [ خ َ اَ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب )کنایه از کمال عجز است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).