نوستهلغتنامه دهخدانوسته . [ ت َ / ت ِ / ن َ وَ ت َ / ت ِ ] (اِ) صدای گریه که در گلو پیچد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). گریه در گلو و فریاد، و ظاهراً تصحیف نیوشه است . (از رشیدی ). نیوشه هم به
نوشتهلغتنامه دهخدانوشته . [ ن َ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیچیده . درنوردیده . (برهان قاطع). نوردیده : نوشته به دستار چیزی که بردچنان هم نوشته به بیژن سپرد. فردوسی .|| طی شده . گذشته . ماضی <span class
نوشتهلغتنامه دهخدانوشته . [ ن ِ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کتابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). نوشته شده . که بر آن چیزی نگاشته یا نقشی کشیده باشند. مقابل نانوشته به معنی کاغذ سفید که بر آن چیزی ننوشته اند : از برگ چون صحیفه ب
نوشتهفرهنگ فارسی عمید۱. پیچیدهشده: ◻︎ نَوَشته به دستار چیزی که برد / چنان هم که بستد به بیژن سپرد (فردوسی: ۳/۳۷۵).۲. درنوردیدهشده؛ طیشده.
بدخطلغتنامه دهخدابدخط. [ ب َ خ َ / خ َ طط ] (ص مرکب ) بدنویس . (آنندراج ). کسی که بدنویسد و خوش ننویسد. (ناظم الاطباء). مقابل خوش خط.خط بد. (آنندراج ). نوشته ٔ ناخوانا. مقابل خوش خط. (فرهنگ فارسی معین ).
نوشتهلغتنامه دهخدانوشته . [ ن َ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیچیده . درنوردیده . (برهان قاطع). نوردیده : نوشته به دستار چیزی که بردچنان هم نوشته به بیژن سپرد. فردوسی .|| طی شده . گذشته . ماضی <span class
نوشتهلغتنامه دهخدانوشته . [ ن ِ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کتابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). نوشته شده . که بر آن چیزی نگاشته یا نقشی کشیده باشند. مقابل نانوشته به معنی کاغذ سفید که بر آن چیزی ننوشته اند : از برگ چون صحیفه ب
نوشتهفرهنگ فارسی عمید۱. پیچیدهشده: ◻︎ نَوَشته به دستار چیزی که برد / چنان هم که بستد به بیژن سپرد (فردوسی: ۳/۳۷۵).۲. درنوردیدهشده؛ طیشده.
نوشتهفرهنگ فارسی عمید١. کتابتشده؛ مکتوب.٢. (اسم) سخن و مطلب مکتوب.٣. (اسم) نامه.٤. (اسم) قبض؛ رسید.٥. (اسم) [قدیمی، مجاز] سرنوشت.٦. (صفت) [قدیمی، مجاز] حتمی؛ مقدر.
درنوشتهلغتنامه دهخدادرنوشته . [ دَ ن َ وَت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده . طی کرده : هم بر ورق گذشته گیرش واکرده و درنوشته گیرش .نظامی .
ننوشتهلغتنامه دهخداننوشته . [ ن َ ن ِ وِ ت َ / ت ِ / ن َن ْ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نانوشته . مقابل نوشته . رجوع به نوشته شود : هواخواه توام جانا و می دانم که می
نوشتهلغتنامه دهخدانوشته . [ ن َ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیچیده . درنوردیده . (برهان قاطع). نوردیده : نوشته به دستار چیزی که بردچنان هم نوشته به بیژن سپرد. فردوسی .|| طی شده . گذشته . ماضی <span class
نوشتهلغتنامه دهخدانوشته . [ ن ِ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کتابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). نوشته شده . که بر آن چیزی نگاشته یا نقشی کشیده باشند. مقابل نانوشته به معنی کاغذ سفید که بر آن چیزی ننوشته اند : از برگ چون صحیفه ب