نوشین بادهلغتنامه دهخدانوشین باده . [ شیم ْ دَ / دِ ] (اِخ ) نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری ). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچه
نوشین بادهفرهنگ فارسی عمیداز الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو نوشینباده را در پرده بستی / خمار بادۀ نوشین شکستی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
نشانگذاریگوشear notching, ear markingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد برش یا سوراخ در گوش حیوانات برای شناسایی آنها متـ . نشانگذاری 2
نوشینلغتنامه دهخدانوشین . (اِخ ) مخفف نوشین روان ، صورتی دیگر از انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : که با شاه نوشین به سر برده ام تو را نیز در بر بپرورده ام .فردوسی .
نوشینلغتنامه دهخدانوشین . (ص نسبی ) منسوب به نوش که به معنی شهد باشد. (غیاث اللغات ). شیرین . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). آلوده به نوش . از نوش . (یادداشت مؤلف ). پرنوش . پر از شهد و شیرینی : گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد.
نوشینهلغتنامه دهخدانوشینه . [ نو ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نوشین . شیرین . دلچسب . گوارا. مطبوع . در تمام معانی رجوع به نوشین شود : رطب چین درآمد ز نوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآب . نظامی .|| شراب گوا
سی لحنلغتنامه دهخداسی لحن . [ ل َ ] (اِخ ) سرودی چند است که باربد ساخته بود و از برای خسروپرویزمینواخت و نام آنها به ترتیب حروف ابجد بدین تفصیل است : 1- آرایش خورشید و آنرا آرایش جهان هم گفته اند.2- آئین جمشید. <span class="hl"
نوشینلغتنامه دهخدانوشین . (اِخ ) مخفف نوشین روان ، صورتی دیگر از انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : که با شاه نوشین به سر برده ام تو را نیز در بر بپرورده ام .فردوسی .
نوشینلغتنامه دهخدانوشین . (ص نسبی ) منسوب به نوش که به معنی شهد باشد. (غیاث اللغات ). شیرین . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). آلوده به نوش . از نوش . (یادداشت مؤلف ). پرنوش . پر از شهد و شیرینی : گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد.
نوشینفرهنگ فارسی عمید۱. شیرین؛ دلپسند: لب نوشین، ◻︎ خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی: ۵۲).۲. شفابخش: ◻︎ دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی: ۸۰۱).۳. گوارا؛ خوشگوار: ◻︎ به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی: ۳۹۳).
خواب نوشینلغتنامه دهخداخواب نوشین . [ خوا / خا ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب شیرین . خواب خوش . خواب راحت . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : چون درآمد ز خواب نوشین بازکرد بالین خوابگه را ساز. نظامی .</p
نوشینلغتنامه دهخدانوشین . (اِخ ) مخفف نوشین روان ، صورتی دیگر از انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : که با شاه نوشین به سر برده ام تو را نیز در بر بپرورده ام .فردوسی .
نوشینلغتنامه دهخدانوشین . (ص نسبی ) منسوب به نوش که به معنی شهد باشد. (غیاث اللغات ). شیرین . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). آلوده به نوش . از نوش . (یادداشت مؤلف ). پرنوش . پر از شهد و شیرینی : گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد.
باده ٔ نوشینلغتنامه دهخداباده ٔ نوشین . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نامی از نامهای موسیقی . رجوع به آهنگ در لغت نامه شود.
خنده ٔ نوشینلغتنامه دهخداخنده ٔ نوشین . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنده ٔ شیرین . خنده ٔ شکرین .