نویسائیلغتنامه دهخدانویسائی . [ ن ِ ] (حامص ) نویسایی . قوت نوشتن . (یادداشت مؤلف ). نویسندگی . نوشتن . (فرهنگ فارسی معین ).نویسنده بودن . نوشتن دانستن و توانستن : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.س
تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
نوشالغتنامه دهخدانوشا. (اِخ ) دهی است از دهستان دوهزار شهرستان تنکابن ، در 55 هزارگزی جنوب غربی تنکابن ، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است . دهی است ییلاقی ودر تابستان در حدود 800 تن سکنه دارد. شغل عمده ٔ مردمش گله داری
نویسالغتنامه دهخدانویسا. [ ن ِ ] (نف ) نویسنده . آنکه داند و تواند نوشت . که نویسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود.
نویسالغتنامه دهخدانویسا. [ ن ِ ] (نف ) نویسنده . آنکه داند و تواند نوشت . که نویسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود.
نانویسالغتنامه دهخدانانویسا. [ ن ِ ] (نف مرکب ) امی . عامی . بی سواد. که نوشتن نداند و نتواند : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.سنائی .
ناخوانالغتنامه دهخداناخوانا. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) لایُقْرَء. غیرمقروء. که خوانا نیست . || بی سواد. امی . عامی . که خواندن نتواند : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.<p class="author