نق نقلغتنامه دهخدانق نق . [ ن ِ ن ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت طفلی بهانه جو. نام آواز طفل که چیزی را طلبد آهسته و پیوسته ، با آوازی چون گریان . (یادداشت مؤلف ). نغ نغ.
نیک نیکلغتنامه دهخدانیک نیک . (ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک . مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک . مولوی .<b
نُکِسُواْفرهنگ واژگان قرآنسرازير شدند (کلمه نکس به معناي سرازير کردن هر چيزي است و عبارت "نُکِسُواْ عَلَىٰ رُؤُوسِهِمْ " يعني سرافکنده شدند که کنايه از شرمسار شدن مي باشد)
نُکَفِّرْفرهنگ واژگان قرآنمحو می کنیم - مي پوشانيم (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله ی قبلی است. کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است براي همين در عبارت " کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معناي کشاورزان است از اين جهت که دانه را در خاک پنهان مي کنندو از طرفي هرکسي که ربوبيت يا نعمتهاي خداي تعالي را انک
نُکَفِّرَنَّفرهنگ واژگان قرآنحتماً مي پوشانيم(کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است براي همين در عبارت " کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معناي کشاورزان است از اين جهت که دانه را در خاک پنهان مي کنندو از طرفي هرکسي که ربوبيت يا نعمتهاي خداي تعالي را انکار کند نيز کافر ناميده مي شود)
نک و نالهلغتنامه دهخدانک و ناله . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نک و نال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نک و نال شود.
نُک کوگویش بختیاریابزار چوبى میخدارى شبیه به گوشتکوب مخصوص سوراخ کردن خمیر نان پیش از بردن آن به تنور.
جنگل بسیارتُنُکvery open forestواژههای مصوب فرهنگستانجنگلی که پوشش درختی آن کمتر از ده درصد مساحت عرصه باشد
جنگل تُنُکopen forestواژههای مصوب فرهنگستانجنگلی که پوشش درختی آن بین ده تا چهل درصد مساحت عرصه باشد