نخل زارلغتنامه دهخدانخل زار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) نخلستان . آنجا که نخل بسیار باشد. که خرمابن بسیار دارد : گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل نخل کیانی به نخل زار بماند.خاقانی .
نخل کارلغتنامه دهخدانخل کار. [ ن َ ] (نف مرکب ) که نخل می کارد. که نخل پرورد. که خرمابن غرس کند. کارنده ٔ نخل : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند.امیرخسرو.
نخل عزالغتنامه دهخدانخل عزا. [ ن َ ل ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تابوت . نخل ماتم . نخل محرم . (آنندراج ) : صبح هر روز از صف مغرب برافرازد لواتا فلک بندد به نخل خرمی نخل عزا. شفیع (از آنندراج ).رجوع به نخل و نخل تابوت شود.