نژهلغتنامه دهخدانژه . [ ن َ ژَه ْ / ژِه ْ ] (اِ) شاخ درختی را گویند که بسیار نازک و لطیف برآمده باشد. (برهان قاطع) (از جهانگیری ). شاخ درخت نازک و لطیف . (آنندراج ) (انجمن آرا). شاخ بسیار باریک از درخت . (ناظم الاطباء). || ورق طلا و نقره که به هیأت برگ گل ب
نژهلغتنامه دهخدانژه . [ ن ِ ژَه ْ ] (ص ) جبان . هراسان . پریشان . مضطرب . || معزز. محترم . بزرگوار. (ناظم الاطباء).
نژهفرهنگ فارسی عمید۱. شاخۀ درخت.۲. چوبی که با آن سقف خانه را بپوشانند.۳. پولکی که از طلا یا نقره برای نثار کردن بر سر عروس و داماد درست کنند.
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
معادلۀ یونی نهاییnet ionic equationواژههای مصوب فرهنگستانمعادلۀ شیمیایی یک واکنش در محلول که در آن یونهای تماشاچی یا ناظر حذف شدهاند تا تغییر شیمیایی واقعی را نشان دهند
نزهلغتنامه دهخدانزه . [ ن َ زَه ْ ] (اِ) سقف باشد و بعضی گویند چوبی باشد که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نژه و تژه شود. || جای درآمدن باد و تراوش کردن آب . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
ملازهلغتنامه دهخداملازه . [ م َ زَ / زِ ] (اِخ ) ملازه ٔ شیر؛ نام هشتم منزل نژه ، ای بینی شیر و خلمش ، دو کوکب است خرد ازجمله ٔ صورت سرطان و ایشان را دو سولاخ بینی خوانند. و میانشان آن ستاره ٔ ابری است که بر بر سرطان است و گروهی آن را ملازه ٔ شیر نام کنند. (ال
رباطاتلغتنامه دهخدارباطات . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ورجوع به رباط در معنی سلسله ٔ اعصاب شود. || (اصطلاح منطق ) در نزد اهل منطق حروف معانی نحوی ها باشد، و بعضی رباطات را ادوات گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). روابط. || رشته ها و زههایی که قد
سمائیلغتنامه دهخداسمائی . [ س َ ] (اِخ ) محمودبن علی سمایی مروزی [ از ملازمان دربار سلطان سنجر] که سمای فضل در جبین او مبین بود و سخن او عظیم محکم و متین . آسمان نژه را نثار نشر او میکرد و سلک منظوم ثریا را از رشک نظم او از هم میگشاد و غزلهای آبدار او تاب در دل عشاق می آورد و نظم آبدار آتش در
دانژهلغتنامه دهخدادانژه . [ ژِ ] (اِخ ) نام کرسی بخشی از ولایت وین ایالت شاتل رلت بفرانسه . کنار رود وین . دارای 930 تن سکنه و راه آهن .
داوید دانژهلغتنامه دهخداداوید دانژه . [ ژِ] (اِخ ) (پیر ژان ). مجسمه ساز فرانسوی . متولد آنژه به سال 1788 و متوفی به سال 1856 م . بنیان گذار نما و سردر پانتئون در پاریس .
تانژهلغتنامه دهخداتانژه . [ ژِ ] (اِخ ) تلفظ فرانسوی «طنجه » شهر و بندری است به مراکش که بر کنار تنگه ٔ جبل طارق واقع است و 46000 تن سکنه دارد و مرکز یک منطقه ٔ بین المللی بمساحت 583هزار مترمربع است که در این منطقه <span class
لانژهلغتنامه دهخدالانژه . [ ژِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت شینون در ایالت «اَندر اِ - لوار» در ساحل لوار به فرانسه . دارای راه آهن و 3455 تن سکنه .