نیاکانلغتنامه دهخدانیاکان . (اِ) ج ِ نیا. رجوع به نیا و نیاک شود : نیاکان بیدار شاهان ماستوده دل و نیکخواهان ما. فردوسی .نگه کن کنون تا نیاکان ماگزیده جهاندار و پاکان ما. فردوسی .نیاکانتان پهلوانان ب
نیاکانلغتنامه دهخدانیاکان . (اِخ ) دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد. در 52هزارگزی شمال غربی اردل در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 151 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولات عمده اش غلات و کتیرا و پشم و ر
نیاکاندیکشنری فارسی به انگلیسیforefather, forerunner, ancestors, ancestry, family tree, father, pedigree
ناکونلغتنامه دهخداناکون . (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: ناکون [ به معنی مهیا ] خرمن گاهی که عزه در کنارش مرد. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 867 شود.
گینکانلغتنامه دهخداگینکان . (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 26هزارگزی شمال خاوری کرمان و 14هزارگزی شمال شوسه ٔ کرمان به زاهدان . در محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن <span class="hl"