نیکوییلغتنامه دهخدانیکویی . (حامص ) نیکوی . خیر. خوبی . مقابل شر و بدی : به شه گفت گیو ار تو کیخسروی نبینی ازین آب جز نیکوی . فردوسی .نگیرد ترا دست جز نیکوی که از مرد دانا سخن بشنوی . فردوسی .چنین گف
نقویلغتنامه دهخدانقوی . [ ن َ ق َ ] (اِخ ) ابراهیم (سید...)بن محمدتقی بن حسین بن دلدارعلی نصیرآبادی لکهنوئی ، معروف به نقوی و ملقب به سیدالعلماء. از علمای امامیه ٔ قرن اخیر و از فقهای صاحب نفوذ لکهنوی هندوستان است و به سال 1307 هَ . ق . در <span class="hl" di
نقویلغتنامه دهخدانقوی . [ ن َ ق َ ] (اِخ ) حسین (سید...)بن سیددلدارعلی نقوی لکهنوئی . از علمای امامیه ٔ هندوستان است و به سال 1260 هَ . ق . در لکهنو وفات یافت . او راست : الباقیات الصالحات ، به زبان اردو. تحقیق معنی ان شأاﷲ. حاشیه ٔ تحریر اقلیدس . حاشیه ٔ شر
نقویلغتنامه دهخدانقوی . [ ن َ ق َ ] (اِخ ) حسین (سید...)بن سیددلدارعلی نقوی لکهنوئی . از فقها و علمای امامیه ٔ هندوستان است و در 17سالگی به مقام اجتهاد رسیده و به سال 1273 هَ . ق .در لکهنو درگذشته است . از تألیفات اوست : اصا
نقویلغتنامه دهخدانقوی . [ ن َ ق َ ] (اِخ ) دلدارعلی (سید...)بن سیدمحمدمعین نصیرآبادی لکهنوئی ، معروف به نقوی . از اکابر فقها و علمای امامیه ٔ هندوستان است .وی به سال 1166 هَ . ق . در قریه ٔ نصیرآباد هندوستان تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی به عراق رفت و درم
نقویلغتنامه دهخدانقوی . [ ن َ ق َ ] (اِخ ) علی (سید...)بن سیددلدارعلی نقوی . از فقهای هندوستان است و به سال 1245 هَ . ق . درکربلا وفات یافت . او راست : اقامةالتعازی للحسین . التجوید. التوضیح المجید، در تفسیر به زبان اردو. الرد علی الاخباریین . المتعة. (از ریح
خیر و نیکوییلغتنامه دهخداخیر و نیکویی . [ خ َ / خ ِ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خیر. نیکویی . بر. خوبی . (از منتهی الارب ).
خیر و نیکوییلغتنامه دهخداخیر و نیکویی . [ خ َ / خ ِ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خیر. نیکویی . بر. خوبی . (از منتهی الارب ).