نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ] (ع اِ) آوازکی است که به زدن انگشت ابهام بر وسطی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انگشتک و آوازی که از زدن ابهام بر وسطی برآید. (ناظم الاطباء). آوازی که از بشکن زدن برآید. || آوازی از کام و زبان که بدان ستور را رانند. (منتهی الارب ) (از آنندراج
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) بیماری که در پهلوی گوسپند پدیدمی گردد. (ناظم الاطباء). || (مص ) رفتن و ضایع شدن مال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تضییعمال و تلف شدن آن . (ناظم الاطباء). گویند: اعوذ باﷲ من العقر و النقر؛ ای الزمانة و ذهاب المال . (اقرب الموارد). || خشمناک گردیدن
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ق ِ ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غضبان . (المنجد) (از اقرب الموارد). || مبتلاء به مرض نقرة. (از المنجد). || (اِ) آب و چاه . (از المنجد). ما له بموضع کذانقر؛ ای ماء او بئر. (المنجد) (از اقرب الموارد).
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن ِ ](ع اِ) چاهک دانه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
پاک تنلغتنامه دهخداپاک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) پاکیزه تن . پاک بدن . || پارسا. عفیف . مقابل . پاکجامه . ناپاکتن : چنان پاک تن بود و روشن روان که بودی بر او آشکارا نهان . دقیقی .چو نستور گردنکش پاک تن چو نوش آذر آن پهلو رزم زن .<br