هاونلغتنامه دهخداهاون . [ وَ ] (اِ) جوغن . جواز. چپسین . مهراس . کماره . ابزاری که در آن چیزی را می کوبند و نرم می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی فلزی (غالباً مسی ) یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند. (حاشیه ٔ برهان ). جوازمانندی است که در آن چیزی کوبند. (منتهی الار
هاوندیکشنری عربی به فارسیخمپاره انداز , توپ کوتاه لوله , هاون , هاون داروسازي , خمپاره , شفته , ساروج کردن , باخمپاره زدن
زنیان رومیTrachyspermum copticum, Ammi copticum, Carum copticum, ajwainواژههای مصوب فرهنگستانگونهای زنیان به شکل گیاهی یکساله به ارتفاع 20 تا 50 سانتیمتر و معطر و با برگهای 2 تا 3 بار شانهای و گلهای سفید و گلآذین چتری و میوههایی به طول 2 میلیمتر
طناببَرheaving lineواژههای مصوب فرهنگستانریسمانی سبک که سر آن به شکل گلوله است و در هنگام پهلو گرفتن کشتی با پرتاب آن به اسکله و اتصال سر طناب اصلی به انتهای آن طنابها به آسانی فرستاده میشوند
رمزگذاری همهیاهیچall-or-nothing encryption, AONواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رمزگذاری که در آن رمزگشایی بخشی از پیام بدون رمزگشایی کل آن ممکن نیست
هاوینواژهنامه آزاد خورشید، تابستان، نام کردی دختر هاوین در زبان کردی به معنای تابستان میباشد و در فرهنگ نام به مجاز یعنی گرمابخش زندگی خورشید تابستان
هاونانلغتنامه دهخداهاونان . [ وَ ] (پهلوی ، اِ) در زبان اوستایی «هاوَنَن » یکی از هشت مقام روحانی دین مزدیسنا است . هاونان بزرگترین پیشوای دارای درجه ٔ نخستین بوده که به تهیه کردن هوم گماشته میشده است . (یشتها ج 1 ص 469 و <span
هاونگاهلغتنامه دهخداهاونگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) (در زبان اوستایی هاونی ) نزد ایرانیان قدیم ، یکی از اوقات پنجگانه ٔ روز بوده و آن وقتی است که در آن شربت مقدس هوم تهیه میشده . مدت آن از برآمدن خورشید تا نیمروز بوده است . (از یشتها، تألیف پورداود ج 1 ص <span clas
هاونانفرهنگ فارسی معین(وَ) (اِ.) یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار: زئوتر، هاونن ، اتروخش ، فربرتر، آبرت ، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت ) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه است .
هاونچوبیگویش اصفهانی تکیه ای: yunčuvi طاری: ---------- طامه ای: ---------- طرقی: yânačüvi کشه ای: ---------- نطنزی: ------------
هاونانلغتنامه دهخداهاونان . [ وَ ] (پهلوی ، اِ) در زبان اوستایی «هاوَنَن » یکی از هشت مقام روحانی دین مزدیسنا است . هاونان بزرگترین پیشوای دارای درجه ٔ نخستین بوده که به تهیه کردن هوم گماشته میشده است . (یشتها ج 1 ص 469 و <span
هاونگ پائینلغتنامه دهخداهاونگ پائین . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. در 10 هزارگزی جنوب باختری بیرجند واقع شده . ناحیه ای است کوهستانی دارای آب و هوای معتدل ، 35 تن سکنه دارد. محصولات آن غلات و میو
هاونگاهلغتنامه دهخداهاونگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) (در زبان اوستایی هاونی ) نزد ایرانیان قدیم ، یکی از اوقات پنجگانه ٔ روز بوده و آن وقتی است که در آن شربت مقدس هوم تهیه میشده . مدت آن از برآمدن خورشید تا نیمروز بوده است . (از یشتها، تألیف پورداود ج 1 ص <span clas
هاون دستهلغتنامه دهخداهاون دسته . [ وَ دَت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ابزاری از سنگ و یا فلز و یا چوب که بدان در هاون چیزی را کوبند. (ناظم الاطباء).
هاون کوبلغتنامه دهخداهاون کوب . [ وَ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که به جهت عطاران و طبیبان دارو و اجزای معاجین بکوبد. (برهان ) : ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دسته ٔ هاون به پیش آنکه ارواحند هاونکوب دکانش . خاقانی .|| آنکه در هاون چیزی م
دسته هاونلغتنامه دهخدادسته هاون . [ دَ ت َ /ت ِ وَ ] (اِ مرکب ) استوانه شکلی کوتاه با بنی پهن ازچوب یا فلز کوفتن چیزها را در هاون . یدالمهراس . یدالمنحاز. (دهار). دسته ٔ جوغن . دسته . دسته ٔ جوازان . دسته ٔ یانه . مارد. مدقة. منحاز. و رجوع به دسته شود.
متهاونلغتنامه دهخدامتهاون . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) سستی کننده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته . (گلستان ). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون . (گلستان ). و
تهاونلغتنامه دهخداتهاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خوار داشتن . (زوزنی ) (دهار). سبک شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوار و حقیر داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). استحقار. استخفاف . استهزاء. (از اقرب الموارد). استخفاف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) غفلت و اهمال و سهل انگاری و تحقیر. (ن