هبرجلغتنامه دهخداهبرج . [ هََ رَ ] (ع ص ، اِ) رفتار شتاب سبک .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه رفتن تند و کند. (اقرب الموارد). راه رفتن سریع و خفیف ، درهم . (معجم متن اللغة). || مرد درهم کننده رفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردی که راه رفتنش درهم باشد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة)
هبرجلغتنامه دهخداهبرج . [ هَِ رِ ] (ع ص ) مرد ستبر فربه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ).
حبرجلغتنامه دهخداحبرج . [ ح ُ رُ ] (ع اِ) نوعی مرغابی . (منتهی الارب ). || بعضی گفته اند چرز نر. ج ، حبارج ، حباریج . ابن بیطار گوید: مرغی است در مصر معروف . و بالسی گوید: گوشت آن گرم و سنگین وناگوار و مولد سودا باشد. (ابن بیطار ج 2 ص <span class="hl" dir="lt
آبریزلغتنامه دهخداآبریز. (اِ مرکب ) دَلو. دول : دوستی زآبریز چرخ بِبَرزآنکه آن گه تهی بود گه پر. سنائی . || مبرز. متوضا. مبال : شعر تو باید به آبریز درانداخت گر بود از مشک تر نبشته به ابریز. <p cl
آبریزلغتنامه دهخداآبریز. (اِخ ) نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش .
هبرجةلغتنامه دهخداهبرجة. [ هََ رَ ج َ ] (ع مص ) نگارکردن . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). نگارین کردن جامه را. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || درهم آمیختن رفتار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || بدعمل بودن . دارای عمل نکوهیده بودن . (معجم متن اللغة).
رفتارلغتنامه دهخدارفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه
گاولغتنامه دهخداگاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ، پهلوی : گاو ، کردی : گا . افغانی : گوا . اُسِّتی : یگ ، قوگ (گاو ماده ). بلوچی : گک گکس (گاو، گاو ماده ، گاو نر). وخی : گیو ، گو . سریکلی : ژَئو .شغنی : ژائو . سنگلچی و منجی . گائو. یغنوبی ، گوا . (اساس اشتقاق اللغة ص <span class="hl" dir="ltr"
هبرجةلغتنامه دهخداهبرجة. [ هََ رَ ج َ ] (ع مص ) نگارکردن . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). نگارین کردن جامه را. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || درهم آمیختن رفتار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || بدعمل بودن . دارای عمل نکوهیده بودن . (معجم متن اللغة).
دهبرجلغتنامه دهخدادهبرج . [ دَ ب َرْ رَ ](معرب ، ص ) معرب ده پره ٔ فارسی یعنی ده پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ده پره شود.
مهبرجلغتنامه دهخدامهبرج . [ م ُ هََ رَ ] (ع ص ) زه تباه و فاسد مختلف المتن و ناراست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زه تباه و فاسد و ناراست . (ناظم الاطباء).