هجندلغتنامه دهخداهجند. [ هََ ج َ ] (اِ) برغست را گویند و آن سبزیی است مانند اسفناج و در آشها کنند. (برهان ). سبزی آبست و برغست نیز گویند. (فرهنگ نظام ) : نه هم قیمت لعل باشد بلورنه هم رنگ گلنار باشد هجند.عسجدی .
پازندلغتنامه دهخداپازند. [ زَ ] (اِخ ) اصل کتاب است و ابستا گزارش . (فرهنگ اسدی ). تفسیر زند باشد و زند کتاب زردشت است و برعکس این هم گفته اند یعنی زند تفسیر پازند است و بعضی دیگر گویند زند و پازند دو کتاب است از تصنیفات ابراهیم زردتشت در آئین آتش پرستی و دیگری میگوید که ترجمه ٔ کتاب زند است و
هجانلغتنامه دهخداهجان . [ هَِ ] (ع مص ) هجنة. قبل از بلوغ زناشویی کردن . || گشن گرفتن و زاییدن در دوسالگی . || هجنت زندته ؛ شعله ور نشد آتش زنه با یک زدن چخماق .لم تور بقدحة واحدة. هجانة. هجونة. || بارور شدن درخت خرما در کوچکی . (از معجم متن اللغة).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن العلأبن منصور المخزومی الأدیب النحوی ، المعروف به الصدربن الزاهد، مکنی به ابوالعباس . وفات او به سیزدهم رجب به سال 611 هَ .ق . در هشتاد و اند سالگی بود. و او اختصاصی عظیم به شیخ ابوسعیدبن خشاب داشت و هیچگ