هروانه گهلغتنامه دهخداهروانه گه . [ هََرْ ن َ / ن ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) بیمارستان . (صحاح الفرس ) : بفرمود کاین را بهروانه گه برید و کنیدش همانجا تبه . فردوسی .رجوع به هروانگه و هروانه شود.
هروانه گهفرهنگ فارسی عمید۱. بیمارستان.۲. تیمارستان.۳. [مجاز] جای شکنجه و عذاب: ◻︎ بفرمود کاین را به هروانهگه / برید و کنیدش همان جا تبه (فردوسی: لغتنامه: هروانهگه).
هروانگهلغتنامه دهخداهروانگه .[ هََرْ ن َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) از هروانه + گه که پساوند مکان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بیمارستان . (برهان ). اگر این کلمه مرکب از هروان یا هروانه و «گه »باشد آن وقت بایستی جزء اول بیمار یا پادافراه و کیفر معنی بدهد. در فرهنگ اسدی هروانه به معنی بیمارستان و جای
هروانهلغتنامه دهخداهروانه . [ هََرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) بیمارستان باشد یعنی دارالشفا. (سروری ). هروانگه . بیمارستان .دارالشفا. (برهان ). || نزدیک پارسیان جای بادافراه یعنی جای عقوبت است . (اسدی ). || شکنجه . (برهان ). رجوع به هروانگه و هروانه گه شود.
اروانهلغتنامه دهخدااروانه . [ اَرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) گلی است که آنرا خیری صحرائی گویند، چون قدری از آن بخور کنند هر بوی بد و گنده ای که در جائی باشد برطرف گردد و زایل شود. (برهان ) (رشیدی ). || نوعی شتر. (جهانگیری ) (برهان ). الوانه . نوعی از ماده شتر. (رشیدی ).
هروانهلغتنامه دهخداهروانه . [ هََرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) بیمارستان باشد یعنی دارالشفا. (سروری ). هروانگه . بیمارستان .دارالشفا. (برهان ). || نزدیک پارسیان جای بادافراه یعنی جای عقوبت است . (اسدی ). || شکنجه . (برهان ). رجوع به هروانگه و هروانه گه شود.
هروانگهلغتنامه دهخداهروانگه .[ هََرْ ن َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) از هروانه + گه که پساوند مکان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بیمارستان . (برهان ). اگر این کلمه مرکب از هروان یا هروانه و «گه »باشد آن وقت بایستی جزء اول بیمار یا پادافراه و کیفر معنی بدهد. در فرهنگ اسدی هروانه به معنی بیمارستان و جای
همانلغتنامه دهخداهمان . [ هََ ] (ضمیر مرکب ، ص مرکب ) اشارت است به چیزی که در خاطر ملحوظ است . (آنندراج ). مرکب است از هم + آن . در جمله بدین معنی است : این آن چیزی است که بوده است و متکلم و مخاطب میدانند : کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده
هروانهلغتنامه دهخداهروانه . [ هََرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) بیمارستان باشد یعنی دارالشفا. (سروری ). هروانگه . بیمارستان .دارالشفا. (برهان ). || نزدیک پارسیان جای بادافراه یعنی جای عقوبت است . (اسدی ). || شکنجه . (برهان ). رجوع به هروانگه و هروانه گه شود.
هروانهلغتنامه دهخداهروانه . [ هََرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) بیمارستان باشد یعنی دارالشفا. (سروری ). هروانگه . بیمارستان .دارالشفا. (برهان ). || نزدیک پارسیان جای بادافراه یعنی جای عقوبت است . (اسدی ). || شکنجه . (برهان ). رجوع به هروانگه و هروانه گه شود.