هرگزیلغتنامه دهخداهرگزی . [ هََ گ ِ ] (ص نسبی ) مرکب از هرگز + یاء نسبت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ابدی و لایزالی . (آنندراج ) (برهان ). ابدی . سرمدی . همیشگی . فناناپذیر. (یادداشت به خط مؤلف ) : زمین را بلندی نبد جایگاه یکی هرگزی تیره بود و سیاه . <p class
هرگزیفرهنگ فارسی عمید۱. همیشگی.۲. ابدی: ◻︎ ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی / با فزونیّ و کمی مر هرگزی را کی سزی؟ (ناصرخسرو: ۴۱۹).
حریجیلغتنامه دهخداحریجی . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) سمرةبن جندب بن هلال بن حریج بن مرةبن حروف فزاری . پیغمبر را درک کرد. عبدالرحمان بن ابی لیلی از وی روایت دارد. (سمعانی ).
حریزیلغتنامه دهخداحریزی . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحیم بن محمدبن شیخ حریز حسینی قاسمی سیوطی مالکی . پس از سال 1120 هَ . ق . درگذشت . او راست : «الکواکب الدریة فی حل الفاظ الجوهرة اللقانیة» در علم توحید در یک مجلد. (هدیة العارفین ج <span class="hl" dir="l
هرزگیلغتنامه دهخداهرزگی . [ هََ زَ / زِ ] (حامص ) کار بد. کار قبیح . تباهکاری . (یادداشت به خط مؤلف ). || ناز و کرشمه . فریب و دلربائی : به دست باد چنین زلف خویش باد مده که هست پیشه ٔ او هرزگی و غمازی . هم
ناهرگزیلغتنامه دهخداناهرگزی . [هََ گ ِ ] (ص نسبی ) فانی . مقابل هرگزی ، به معنی جاودانی و باقی و پایدار. رجوع به هرگزی شود : اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی .ناصرخسرو.
ازلیتلغتنامه دهخداازلیت . [ اَ زَ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) دیرینگی . قِدَم . همیشگی . هگرزی . هرگزی .
ناهرگزیفرهنگ فارسی عمیدناپایدار؛ فانی: ◻︎ اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان / تا بیلفنجیم از اینجا مال و ملک هرگزی (ناصرخسرو: ۴۲۰).
هرگزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان گز ابدیت، ازلیت، هرگزی، همیشگی، مدت زیاد ابداً، مطلقاً، وقت گلنی، الاوبلّا، هیچ، هیچوقت، هرگز فردا چه زمان؟ چه وقت؟
ابدیلغتنامه دهخداابدی . [ اَ ب َ ] (ص نسبی ) جاوید. جاویدان . باقی . همیشه در مستقبل . جاودان . جاودانه . جاودانی . که آخر ندارد از حیث زمان . بی کرانه . که معدوم نشود. (تعریفات جرجانی ). پاینده . پایا. که همیشه باشد. هرگزی . همیشه . مقابل ازلی . || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
ناهرگزیلغتنامه دهخداناهرگزی . [هََ گ ِ ] (ص نسبی ) فانی . مقابل هرگزی ، به معنی جاودانی و باقی و پایدار. رجوع به هرگزی شود : اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی .ناصرخسرو.
ناهرگزیفرهنگ فارسی عمیدناپایدار؛ فانی: ◻︎ اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان / تا بیلفنجیم از اینجا مال و ملک هرگزی (ناصرخسرو: ۴۲۰).