هزارانلغتنامه دهخداهزاران . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 350 تن سکنه است . آب آن ازچشمه سارها و محصول عمده اش غله و نخود است . شامل دو قسمت به نام هزاران پائین و بالاست که یک هزار گز از یکدیگر فاصله دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایر
هزارانلغتنامه دهخداهزاران . [ هََ / هَِ ] (عدد، ص ، اِ) جمع هزار است برخلاف قیاس ، و عدد هزار را نیز گویند. (برهان ). این کلمه بیشتر برای دلالت بر کثرت به کار رود : هزاران بدو اندرون طلق و خم درون درش نقش باغ ارم . <p class="
هزارانفرهنگ فارسی عمید۱. بسیارزیاد: ◻︎ هزاران سرِ مردمِ بیگناه / بدین گفتهات گشت خواهد تباه (فردوسی: ۲/۳۴۹حاشیه).۲. = هزار
هزارگانلغتنامه دهخداهزارگان . [ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) هزاران . هزار : هزارگان درم فرمود ایشان را و همگان امید گرفتند. (تاریخ بیهقی ). || مرتبه ٔ چهارم اعداد دهدهی که پس از صدگان است و آن شامل اعداد چهاررقمی است .
ده هزارانلغتنامه دهخداده هزاران . [ دَه ْ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ده هزار شود. || برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود.
هزارانیلغتنامه دهخداهزارانی . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام . دارای 352 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ کبود است و محصول آن غله ، لبنیات ، پشم و ماش است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
ده هزارانلغتنامه دهخداده هزاران . [ دَه ْ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ده هزار شود. || برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود.
هزارانیلغتنامه دهخداهزارانی . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام . دارای 352 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ کبود است و محصول آن غله ، لبنیات ، پشم و ماش است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
ده هزارانلغتنامه دهخداده هزاران . [ دَه ْ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ده هزار شود. || برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود.