هزینهلغتنامه دهخداهزینه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (اِ) بر وزن و معنی خزینه باشد. (برهان ). به این معنی ظاهراً مبدل خزینه و ممال خِزانه ٔ عربی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : اگر دیگران هزینه ٔ مال کنند تو خزینه ٔ اعمال کن ... (ملا حسین واع
هزینهدیکشنری فارسی به انگلیسیage _, charge, cost, dues, expenditure, expense, outgo, outgoing, outlay, price tag
حجنةلغتنامه دهخداحجنة. [ ح ُ ن َ ] (ع اِ) کژی . (منتهی الارب ). اعوجاج . کجی : حجنة المغزل ؛ آهنی کج که بر سردوک باشد و نخی که میریسند، بدان آویخته شده و درازمیگردد. (منتهی الارب ). آهن کژ در سر جلک . ج ، حجن . (مهذب الاسماء). آهن سر دوک . || حجنة الثمام ؛ برگ گیاه یز. (منتهی الارب ). بار درخ
حزنهلغتنامه دهخداحزنه . [ ح َ زَ ن َ / ح َ ن َ ] (ع اِ) حَزَن . زمین ناهموار. زمین درشت . زمین ستبر. سنگلاخ .
هزینهشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ده، خرجشده، مصروف، صرفشده، پرداختشده، تسویهشده بودجهشده
هزینه 3costواژههای مصوب فرهنگستانارزش پولی یا بهای انجام فعالیتها و خرید تجهیزات و نصب تأسیسات پروژه
ناظر هزینهلغتنامه دهخداناظر هزینه . [ ظِ رْ / رِ هََ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه در امر دخل و خرج نظارت می کند. || (اصطلاح اداری امروز) نماینده ای که از طرف وزارت دارائی در امر مخارج ادارات دولتی از قبیل خریدن لوازم و
خرجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی خرج، مخارج، هزینه، صرفپول، پرداخت قیمت تمامشده، سربار، خواب سرمایه بَرج هزینههای پرسنلی، هزینۀ استهلاک، هزینۀ پذیرایی، هزینۀ تبلیغات، هزینۀ سربار، هزینههای بالاسری، هزینۀ مخابرات امور مالی، خزانهداری، بخش دریافت و پرداخت مادرخرج، تنخواه، تنخواه ثابت
هزینه شدنلغتنامه دهخداهزینه شدن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صرف شدن . خرج شدن : زخمی رسید بر دل خاقانی کاوقات او هزینه ٔ مرهم شد.خاقانی .
هزینه شمردنلغتنامه دهخداهزینه شمردن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) هزینه حساب کردن . جزو خرج آوردن : هزینه شمر سیم کز بهر لاف به بیهوده بِپْراگ
هزینه کردنلغتنامه دهخداهزینه کردن . [ هََ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج کردن . صرف کردن مال و پول و جز آن : سرت را برگیرم و همه ٔ گنج خانه ٔ تو بر آتش خانه هزینه کنم . (تاریخ بلعمی ). عمر خواسته ٔ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کر
ناظر هزینهلغتنامه دهخداناظر هزینه . [ ظِ رْ / رِ هََ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه در امر دخل و خرج نظارت می کند. || (اصطلاح اداری امروز) نماینده ای که از طرف وزارت دارائی در امر مخارج ادارات دولتی از قبیل خریدن لوازم و
انحراف هزینهcost variance, CV 1واژههای مصوب فرهنگستانتفاوت بین هزینۀ بودجهای و هزینۀ واقعی یک فعالیت
پیمان بازپرداخت هزینهcost-reimbursable contractواژههای مصوب فرهنگستانپیمانی که براساس آن خریدار باید هزینههای فروشنده را طبق توافق بپردازد