هشاشتلغتنامه دهخداهشاشت . [ هََ ش َ ] (ع مص ) شادمانی نمودن . شادی کردن . خوشرویی : بوزنه هشاشتی نمود و بشاشتی ظاهر کرد. (سندبادنامه ). رجوع به هشاشة شود.
حساسیتلغتنامه دهخداحساسیت .[ ح َس ْ سا سی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حساسی . رجوع به حساسی شود: حساسیت نسبت به عوامل خارجی ؛ زود متأثر شدن از آنها رجوع به جانورشناسی ج 1 صص 10-12 شود.
حساسیتفرهنگ فارسی عمید۱. حساس بودن.۲. واکنش در برابر برخی وقایع.۳. (پزشکی) واکنش بعضی از مردم در مقابل پارهای از مواد غذایی یا دارویی که برای دیگران بیضرر است؛ آلرژی.
حساسیتدیکشنری فارسی به انگلیسیallergy, emotionality, nicety, sensibility, sensitiveness, sensitivity, sentiment
ارزانیلغتنامه دهخداارزانی . [ اَ ](ص نسبی ) (در پهلوی : ارژانیک ) منسوب به ارزان . ارزنده . (رشیدی ) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنراکه ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین ).به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی .