هشنگلغتنامه دهخداهشنگ . [ هََ ش َ ] (ص ) مردم بی سروپا و مفلس . (برهان ). اصل درخت بی سروبن است ، و مأخذ فرهنگهای دیگر صحاح الفرس است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین از فرهنگ نظام ).
پوشچنگار انگورهایacinar carcinoma, acinic cell carcinoma, acinous carcinoma, acinar adenocarcinoma, acinic cell adenocarcinoma, acinous adenocarcinoma, acinar cell tumor, acinic cell tumorواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ بدخیم کندرشدی که حاوی یاختههای انگورهای با چیدمانی غدهمانند است متـ . غدهپوشچنگار انگورهای
قاتل سیاسیassassinواژههای مصوب فرهنگستانفرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
مفلسلغتنامه دهخدامفلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) محتاج . درویش . تهیدست . (از آنندراج ). کسی که فلس و پشیزی نداشته باشد. درویش . تنگدست . بی چیز. بینوا. (از ناظم الاطباء). آنکه وی را مالی باقی نمانده باشد. (از اقرب الموارد). نادار. ندار. بی پا. از پای برفته . آنکه هیچ ندارد. ج ، مفلسین ، مفلسون ، م
کلفهشنگلغتنامه دهخداکلفهشنگ . [ ک َ ف َ ش َ ](اِ) بر وزن و معنی کلفخشنگ است که یخ مخروطی اندام زیر ناودان باشد. (برهان ). بر وزن و معنی کلفخشنگ است . (آنندراج ). کلفخشنگ . گلفهشنگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلفخشنگ و گلفهشنگ شود.
گلفهشنگفرهنگ فارسی عمیدیخی که در زمستان در سر ناودان میبندد و آویزان میشود؛ دنگاله؛ دنگداله: ◻︎ آب، گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت / همچنان چون شیشهٴ سیمین نگون آویخته (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۲).
گلفهشنگلغتنامه دهخداگلفهشنگ . [ گ ُ ف َ ش َ ] (اِ) آبی که در فروریختن از جای بلندی یخ بسته باشد مانند یخ زیر ناودان . (برهان ) (آنندراج ). آنرا دنگداله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). آب فسرده بود که از ناودان فرودآید. (اوبهی ). آب فسرده بود که از ناودان آن آب آویخته بودو آب گلفهشنگ نیز گو