هفتادلغتنامه دهخداهفتاد. [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) سبعین . هفت برابر ده . در حساب جُمَّل نماینده ٔ آن حرف «ع » است . (از یادداشتهای مؤلف ) : کنون سال عمرم به هفتاد شدامیدم به یکباره بر باد شد. (منسوب به فردوسی ).چو سال اندرآمد به هفتاد
هفتاد و دو کشتیلغتنامه دهخداهفتادو دو کشتی . [ هََ دُ دُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) هفتادودو ملت . (برهان ). رجوع به هفتادودو ملت شود.
هفتادمیشلغتنامه دهخداهفتادمیش . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هفتادمیخلغتنامه دهخداهفتادمیخ . [ هََ ] (اِ مرکب ) ظاهراً نوعی خیمه و چادر و سراپرده ٔ بزرگ است . (یادداشت به خط مؤلف ) : خم آورد پشت سنان ستیخ سراپرده برکند وهفتادمیخ .فردوسی (از لغت فرس ).
هفتادپولانلغتنامه دهخداهفتادپولان . [ هََ ] (اِخ ) نام قریه ای بوده است از ری که طغرل بیک سلجوقی در آنجا بر ابراهیم نیال برادر خود ظفر یافت و او را به زه کمان خفه کرد. (انجمن آرا).
هفتادرلغتنامه دهخداهفتادر. [ هََ دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش اردکان شهرستان یزد دارای 626 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و صنعت دستی زنان کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
هفتادرودلغتنامه دهخداهفتادرود. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که سکنه ای ندارد و در بهار مالدارها به آنجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
septuagenarianدیکشنری انگلیسی به فارسیseptuagenarian، هفتاد، هفتادمین، هفتاد ساله، بین هفتاد تا هشتاد سالگی
هفتادمیشلغتنامه دهخداهفتادمیش . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هفتاد و دو کشتیلغتنامه دهخداهفتادو دو کشتی . [ هََ دُ دُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) هفتادودو ملت . (برهان ). رجوع به هفتادودو ملت شود.
هفتادمیخلغتنامه دهخداهفتادمیخ . [ هََ ] (اِ مرکب ) ظاهراً نوعی خیمه و چادر و سراپرده ٔ بزرگ است . (یادداشت به خط مؤلف ) : خم آورد پشت سنان ستیخ سراپرده برکند وهفتادمیخ .فردوسی (از لغت فرس ).
هفتاد و دو تنلغتنامه دهخداهفتاد و دو تن . [ هََ دُ دُ ت َ ] (اِخ ) نام عامی است که بر شهیدان واقعه ٔ کربلا اطلاق شده است . آخرین کسانی که با امام حسین علیه السلام در جنگ با سپاه یزید مقاومت کردند و کشته شدند هفتادودو تن بودند.
هفتاد و دو شاخلغتنامه دهخداهفتاد و دو شاخ . [ هََ دُ دُ ] (اِ مرکب ) عبارت از هفتادودو ملت یا هفتادودو درجه که در وجود آدمی باشد. (غیاث ). کنایه از هفتادودو قوم و هفتادودو ترتیل قرآن و هفتادودو ملت است . (آنندراج ) (برهان ).