هلفدونیفرهنگ مترادف و متضاداسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندیخانه، توقیفگاه، حبس، حبس، دوستاق، دوستاقخانه، زندان، سجن، سلول، سیاهچال، محبس
هلفدونی (خودمانی)دیکشنری فارسی به انگلیسیcooler, hoosegow, hoosgow, pen, quod, slammer, calaboose, jug
هلفدانیلغتنامه دهخداهلفدانی . [ هَُ ل ُ ] (اِ) در تداول عامیانه ، جایی تنگ و تاریک . (یادداشت مؤلف ). هلدانی . هولدانی . || به کنایه ، زندان . (یادداشت مؤلف ).
الفیدنلغتنامه دهخداالفیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بمعنی الفاختن . (فرهنگ جهانگیری ). مخفف الفنجیدن . (فرهنگ نظام ).اندوختن و ذخیره کردن . گرد آوردن . کسب کردن . الفغدن . الفخدن . الفختن . الفاختن . الفنجیدن . الفنج . رجوع به الفغدن و الفنجیدن و الفاختن و فرهنگ انجمن آرا و برهان قاطع و آنندراج و فرهنگ
هلفدونی (خودمانی)دیکشنری فارسی به انگلیسیcooler, hoosegow, hoosgow, pen, quod, slammer, calaboose, jug
زندانفرهنگ مترادف و متضاداسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندیخانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاقخانه، سجن، سلول، سیاهچال، محبس، هلفدونی
زندانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام د، محبس، حبس، اسارتگاه، اردوگاه اسرای جنگی، دارالتأدیب، زندان تأدیبی، ندامتگاه، بازداشتگاه، توقیفگاه، اردوگاه کار اجباری، انفرادی، زندان انفرادی سیاهچال، سرداب، دخمه، غار، حفره قلعه، دژ هواخوری، هلفدونی دوستاق، دوستاقخانه باستیل، زندان قصر سجن قفس، سلول غلوزنجیر، کمربند، ی
هلفدونی (خودمانی)دیکشنری فارسی به انگلیسیcooler, hoosegow, hoosgow, pen, quod, slammer, calaboose, jug