همدل

hamdel

معنی

دو تن که دارای یک رٲی و اندیشه باشند؛ متحد؛ متفق.

مترادف

متحد، موافق، همراءی، یکرنگ

جست‌وجوی دقیق

همدل

فرهنگ فارسی عمید

دو تن که دارای یک رٲی و اندیشه باشند؛ متحد؛ متفق.

همدل

فرهنگ فارسی معین

( ~. دِ) (ص مر.) 1 - دارای یک رأی و اندیشه . 2 - متفق ، متحد. 3 - دوست جانی و صمیمی .

همدل

فرهنگ مترادف و متضاد

متحد، موافق، همراءی، یکرنگ

همدل

دیکشنری فارسی به انگلیسی

concordant, congenial, harmonic, empathetic, favorable, harmonious, like-minded, sympathetic, sympathetically

جست‌وجوی هم‌آوا

همدل و همدم

فرهنگ گنجواژه

انیس.

همدل و همزبان

فرهنگ گنجواژه

همراه.

همدل بودن با

دیکشنری فارسی به انگلیسی

empathize

همدل و همصدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

harmonious

همدل و همزبان بودن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

sympathize

جست‌وجوی مشابه

همدلی

فرهنگ مترادف و متضاد

اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، همفکری، یکرنگی، یگانگی ≠ نفاق

همدلانه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

sympathetically, empathetic

همدلی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

agreement, accord, communion, concert, concord, concordance, empathy, entente, harmony, like-mindedness, sympathy, togetherness, truth

همدلانه

empathic

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مربوط به همدلی

همدلی

empathy

واژه‌های مصوب فرهنگستان

درک حالات هیجانی شخص دیگر با مشاهدۀ وضع و حال هیجانی او

جست‌وجوی متن

bendell

دیکشنری انگلیسی به فارسی

همدل

همساز

فرهنگ فارسی عمید

هم‌آهنگ؛ همدل؛ موافق.

رفیق

فرهنگ سره

دوست، همدل، همراه

یک جهت

فرهنگ فارسی عمید

همراه و همدل؛ دارای یک قصد و نیت.

همراءی

فرهنگ مترادف و متضاد

موافق، همداستان، همدل، همعقیده، همفکر

جست‌وجوی هم‌آغاز

همدل و همدم

فرهنگ گنجواژه

انیس.

همدل و همزبان

فرهنگ گنجواژه

همراه.

همدلی و همزبانی

فرهنگ گنجواژه

هماهنگی.

همدلی

فرهنگ مترادف و متضاد

اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، همفکری، یکرنگی، یگانگی ≠ نفاق

همدل بودن با

دیکشنری فارسی به انگلیسی

empathize

جست‌وجوی هم‌قافیه

ناهمدل

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cross, enemy, insincere, unsympathetic

ترجمه مقاله