هملَپisolobalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آن قطعههای مولکولی که تعداد و خواص تقارنی و انرژی تقریبی و شکل اوربیتالها و همچنین تعداد الکترونهای آنها یکسان است
هم چلهفرهنگ فارسی عمیددو یا چند تن که با هم چله بگیرند: ◻︎ چون نداری دانهای را حوصله / چون تو با سیمرغ باشی همچله؟ (عطار: ۲۸۰).
همبندی پلۀ راهنماracking seizingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی همبندی که در آن یک سر رشته بیرون میماند و سر دیگر رشته بهصورت عدد هشت انگلیسی از میان دو طناب دو تا دوازده بار میگذرد و سرانجام به سر بیرونمانده گره میخورد
اتصال رویهمlap jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اتصال که در آن دو قطعه بهصورت تقریباً موازی در قسمتی از کناره بر روی هم قرار میگیرند
هم پهلولغتنامه دهخداهم پهلو. [ هََ پ َ ] (ص مرکب ) شریک و همتا و حریف و انباز. (آنندراج ). || همخوابه . (آنندراج ). || (حرف اضافه ٔ مرکب ) کنار. جوار : نهادند هم پهلوی هر دو تخت دو خدمتگرِ هر دو بدکام وبخت . فرخی .به سامره بمرد... به
ربابیlyrateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی با لَپهای کموبیششانهای در گیاهان که لَپ انتهایی آن از لَپهای دیگر بزرگتر باشد