هندونژادلغتنامه دهخداهندونژاد. [ هَِ دو ن ِ ](ص مرکب ) از نسل هندو. هندوزاده . هندی : فرستادگان بازگشتند شادهمان قاصد پیر هندونژاد.نظامی .
اندوندلغتنامه دهخدااندوند. [ اَ وَ ] (اِ) تار و مار و زیر و زبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اندودند شود.
انضناطلغتنامه دهخداانضناط. [ اِ ض ِ ] (ع مص ) انبوهی نمودن بر چاه و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ازدحام و انبوهی کردن بر چاه و مانند آن . (از اقرب الموارد).
غریب زادهلغتنامه دهخداغریب زاده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) لولی زاده . (غیاث اللغات ). در محاوره به معنی لولی زاده است چه اکثر مسافران به لولی و کاولی اختلاط کنند. (آنندراج ). || زاده ٔ زنا. حرامزاده . (ناظم الاطباء) : غری
نژادلغتنامه دهخدانژاد. [ ن ِ ] (اِ) اصل . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (جهانگیری ) (تفلیسی ) (صحاح الفرس ) (زمخشری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). نسب . (لغت فرس اسدی ) (غیاث اللغات ) (جهانگیری )(صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(فرهنگ نظام ). گوهر.