هنگفتلغتنامه دهخداهنگفت . [ هََ گ ُ ] (ص ) گنده و سطبر و ضخیم . (برهان ) : بهترین جامه ای بود هنگفت مر مرا اوستاد چونین گفت . سنائی .فرستادم به خدمت رقعه ٔ وی به دست پهلوی هنگفت و لمتر. ابن یمین .||
حنیفیتلغتنامه دهخداحنیفیت . [ ح َ فی ی َ ] (از ع ، اِمص ) مسلمانی . (السامی فی الاسامی ). رجوع به حنیفیة شود.
انفتلغتنامه دهخداانفت . [ اَ ف َ / اَ ن َ ف َ ] (اِ) نقصان . خسارت . زیان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا).
انفتلغتنامه دهخداانفت . [ اَ ف َ / اَ ن َ ف َ ] (ع مص ) انفة. ننگ و عار داشتن . (غیاث اللغات ). || (اِ) ننگ و عار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ) : از سلطان تسلیم بعضی ازولایات خراسان التماس می نمودند سلطان از انفت قبو
انفذلغتنامه دهخداانفذ. [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) نافذتر. (ناظم الاطباء). روان تر. خلنده تر. رواتر: افضل السیوف ماکان امضی و انفذ. (طهارة الاعراق ).- امثال : انفذ من ابره . انفذ من الدرهم .ان
انفتفرهنگ فارسی عمید۱. کراهت؛ ننگ؛ عار.۲. زیان؛ ضرر؛ خسارت.۳. نقصان.⟨ انفت داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] کراهت داشتن؛ ننگ وعار داشتن.⟨ انفت کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ انفت داشتن: ◻︎ هر آینه انفت کرده باشد از دانش / کسی که جز به ثنای تو باشدش مفخر (عثمان مختاری: ۲۰۶).
زفتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت ۲. پر، لبالب، مالامال ۳. بسیار، هنگفت ۴. مومیایی
هتگفتلغتنامه دهخداهتگفت . [ هََ / هَُ گ ُ ] (ص ) هنگفت . (ناظم الاطباء).برهان قاطع در ذیل هنگفت آورده : «صاحب مؤیدالفضلا به جای نون به تای قرشت آورده است که هتگفت باشد و در جای دیگر نیز به تای قرشت نوشته اند.» به احتمال قوی تاء تصحیف نون است و کلمه ٔ هتگفت مص