هوازیلغتنامه دهخداهوازی . [ هََ / هَِ ] (ق ) بیکبار. ناگاه . (برهان ) : مردمان از خرد سخن گویندتو هوازی حدیث غاب کنی . رودکی .هوازی برآمد برم آن نگارمرا تنگ بگرفت اندر کنار. <p class="author
هوازیفرهنگ فارسی عمیدناگاه؛ ناگهان؛ بیخبر؛ غفلتاً: ◻︎ به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی: ۴۵۳).
هوازیلغتنامه دهخداهوازی . [ هََ ] (نف مرکب ) زیست کننده در هوا. این ترکیب اخیراً در کتاب های زیست شناسی به معنی هر موجودی که برای ادامه ٔ زندگی نیازمند هوا باشد به کار رفته است .
آستانۀ هوازیaerobic threshold, AeTواژههای مصوب فرهنگستانلحظهای که در آن شدت تمرینهای بدنی بهقدری است که مسیرهای تأمین انرژی بیهوازی شروع به فعالیت میکنند، ولی انرژی هنوز ازطریق مسیرهای هوازی تـأمیـن مـیشود
تنفس هوازیaerobic respirationواژههای مصوب فرهنگستانتنفسی که در آن گیرنده نهایی الکترون، اکسیژن مولکولی هواست
قندکافت هوازیaerobic glycolysisواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از فروگشت که در آن مولکول گلوکوز یا گلیکوژن در مجاورت اکسیژن میشکند
هوازیستشناسیaerobiologyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ توزیع اندامگانهای زندۀ معلق در جوّ و برخی پیامدهای آن
هوازیستیaerobic 2واژههای مصوب فرهنگستانشرایطی که موجودات در حضور اکسیژن محلول به رشد و بقا ادامه دهند
هوازیویaerobiosisواژههای مصوب فرهنگستان1. حیات در محیط دارای مولکول اکسیژن 2. وضعیت یا حالتی که در آن اکسیژن وجود دارد
بیهوازی اختیاریfacultative anaerobeواژههای مصوب فرهنگستانریزاندامگانی که در هر دو شرایط هوازی و بیهوازی قادر به زندگی است
تخمیرگاهfermenter/ fermentorواژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای که در آن فرایند تخمیر هوازی یا بیهوازی انجام میشود
لجن خامraw sludge, undigested sludgeواژههای مصوب فرهنگستانلجنی که هیچگونه عملیات هضم هوازی یا بیهوازی بر روی آن انجام نشده باشد
هوازی اجباریobligate aerobeواژههای مصوب فرهنگستانریزاندامگانی که فقط در مجاورت با اکسیژن محلول میتواند زنده بماند
هوازیستشناسیaerobiologyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ توزیع اندامگانهای زندۀ معلق در جوّ و برخی پیامدهای آن
دره اهوازیلغتنامه دهخدادره اهوازی . [ دَرْ رَ اَ هَْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 17هزارگزی باختر باغ ملک و یکهزارگزی جنوب راه اتومبیل رو باغ ملک به هفتگل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6</
حسن اهوازیلغتنامه دهخداحسن اهوازی . [ ح َ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن یزداد، مکنی به ابوعلی مقری شامی (362 - 446هَ . ق .). او راست : «الاقناع » در قرائت و نه کتاب دیگر او نیز در هدیةالعارفین (ج <span class="hl" dir="l
حسین اهوازیلغتنامه دهخداحسین اهوازی . [ ح ُ س َ ن ِاَه ْ ] (اِخ ) ابن سعیدبن حمادبن سعیدبن مهران اهوازی کوفی فقیه شیعی که در 300 هَ . ق . 1930/ م . میزیسته است و مؤلفاتی در فقه و اخبار شیعی دارد که در عداد اصول چهارگانه بشمار است .
مجوسی اهوازیلغتنامه دهخدامجوسی اهوازی . [ م َ ی ِ اَهَْ ] (اِخ ) رجوع به ابن المجوس و علی مجوسی شود.
یزید اهوازیلغتنامه دهخدایزید اهوازی . [ ی َ دِ اَهَْ ] (اِخ ) مؤسس فرقه ٔ یزیدیه . رجوع به یزید (ابن انیسة) شود.