هژهارلغتنامه دهخداهژهار. [ هََ ] (اِ)نوعی از علتهای اسبان ، و آن دندان زیادتی باشد مر اسب را که تا آن را نشکنند یا نکنند اسب علف را به فراغت نمیتواند خورد و فربه نمیشود. (برهان ) (رشیدی ).
هژهارفرهنگ فارسی عمیددندان زایدی که در دهان اسب درمیآید و تا آن را بیرون نیاورند نمیتواند علوفه بخورد.
دندهچهارfourth gear, fourthواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در جعبهدنده که در آن نسبت دور معمولاً در حدود یک است و درنتیجه سرعتها و گشتاورهای ورودی و خروجی جعبهدنده تقریباً یکسان هستند
عهارلغتنامه دهخداعهار. [ ع ِ ] (ع مص )فسوس و فجور نمودن با زن و زنا کردن با وی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بنزد زن آمدن جهت فجور. (از اقرب الموارد). || پیرو بدی شدن ، و دزدیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
عهرلغتنامه دهخداعهر. [ ع َ / ع ِ / ع َ هََ ] (ع مص ) به فجور نزد زن آمدن و زنا کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). برای فجور نزد زن آمدن . (از اقرب الموارد). عُهور.عُهورة. عَهارة. رجوع به عهور و عهورة و عه