هکتارلغتنامه دهخداهکتار. [ هَِ ] (فرانسوی ، اِ) واحد سطح برابربا ده هزار متر مربع. (از یادداشتهای مؤلف ). معمولاًواحد سنجش زمین به خصوص در مورد اراضی زراعتی است .
هکتاردیکشنری عربی به فارسیجريب فرنگي (برابر با 06534 پاي مربع و يا در حدود 7404 متر مربع) براي سنجش زمين , زمين
اقتارلغتنامه دهخدااقتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُتُر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کرانه و جانب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || ج ِ قُتْر. (ناظم الاطباء). رجوع به قتر شود.
اقتارلغتنامه دهخدااقتار. [ اِ ] (ع مص ) نفقه را بر عیال تنگ کردن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نفقه تنگ داشتن . (تاج المصادر) (ناظم الاطباء). || در کازه درآمدن صیاد. || لازم گرفتن چیزی را. || نیازمند شدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درویش شدن . (تاج المصادر) (ترجمان القرآن ). || بخ
اقتیارلغتنامه دهخدااقتیار. [ اِ ] (ع مص ) گرد بریدن چیزی را. || محتاج گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بحث کردن و بازکاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به اقتوار شود.
اقطارلغتنامه دهخدااقطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُطر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (آنندراج ). بمعنی کرانه ها و قطرها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است . انوری .باد گ
اقطارلغتنامه دهخدااقطار. [ اِ ] (ع مص ) آب چکانیدن . || هنگام چکیدن رسیدن چیزی را. || بر قطر چیزی افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قطار کردن شتران و جز آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جریب فرنگی (برابر با 06534 پای مربع و یا در حدود 7404 متر مربع) برای سنجش زمیندیکشنری فارسی به عربیهکتار