وارفتنلغتنامه دهخداوارفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) متحیر شدن . (آنندراج ). تعجب کردن . سست شدن از یأس . بکلی نومید شدن . مبهوت و مأیوس شدن . (از یادداشتهای مؤلف ). || مضمحل و از هم پاشیده شدن . متلاشی گشتن . (ناظم الاطباء). بشدت ذوب شدن . آب شدن . از هم جدا شدن اجزاء چیزی در آب و غیره . از یک
وارفتنفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] سست و بیحال شدن.۲. [عامیانه، مجاز] باز شدن چیزی؛ تکهتکه و متلاشی شدن: کوکو وارفت.۳. [عامیانه، مجاز] آب شدن؛ ذوب شدن: یخ این وارفت.۴. [عامیانه، مجاز] بسیار تعجب کردن؛ بهتزده شدن.۵. [قدیمی] دوباره به جایی رفتن.
وارفتندیکشنری فارسی به انگلیسیblench, decompose, disintegrate, dissolve, loosen, melt, separate, wilt
واگرفتنلغتنامه دهخداواگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بازگرفتن . منع کردن . دریغ کردن . (یادداشت مؤلف ). جدا کردن . دور گردیدن . بریدن : چون بود از همنفسی ناگزیرهمنفسی را ز نفس وامگیر. نظامی .که چون بود کز گوهر و طوق و تاج ز در
دل واگرفتنلغتنامه دهخدادل واگرفتن . [ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دل بازگرفتن . منصرف شدن . چشم پوشیدن : به سختی در از چاره دل وامگیرکه گردد زمان تا زمان چرخ پیر.نظامی .