واریختنلغتنامه دهخداواریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن . || باز ریختن . دوباره ریختن . واریز کردن .- واریختن حساب را ؛ تفریغ حساب کردن با کسی . معلوم کردن حق هر یک از شریکین متعاملین . (یادداشت به خط مؤلف ).
واگریختنلغتنامه دهخداواگریختن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گریختن . دررفتن . فرار کردن : چون بیامد سوخت پرش واگریخت باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت .مولوی .
گوهرخاتونلغتنامه دهخداگوهرخاتون . [ گ َ / گُو هََ ] (اِخ ) دختر سلطان مسعودبن محمدبن ملک شاه بن آلب ارسلان سلجوقی است ، وی ابتدا به همسری داودبن محمودبن محمدبن ملکشاه سلجوقی درآمد و پس از مدتی سلطان مسعود وی را به همسری دومین برادرزاده ٔ خود محمدبن محمود درآورد. (
واریزلغتنامه دهخداواریز. (اِمص مرکب ) عمل واریختن . رجوع به واریختن شود. انهدام . ریختن قسمتی از بنا یا چاه و قنات و نظایر آن . || تفریغ حساب . تسویه حساب .
فاریختنلغتنامه دهخدافاریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) واریختن . فروریختن . رجوع به تاج المصادر بیهقی (باب افتعال : ارتجاس )، و ریختن شود.
واریختهلغتنامه دهخداواریخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ریخته . بازریخته . دوباره ریخته . واریز شده . تفریغ شده . تسویه شده . رجوع به واریختن شود. || جائی که شیب آن از یکسوست نه از چندسو. (از یادداشتهای مؤلف ): شیروانی واریخته (در اصطلاح بنایان ). (از یادداشته