والجلغتنامه دهخداوالج . [ ل ِ ] (ع ص ) درآینده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ولوج . رجوع به ولوج شود.
گوالشلغتنامه دهخداگوالش . [ گ ُ ل ِ ] (اِمص ) عمل گوالیدن . نما. نمو. ریع. فزونی . برکت . (یادداشت مؤلف ) : نه گاه بسودن مر او را نمایش نه گاه گوالش مر او را گرانی . فرخی .و رجوع به گوالیدن شود.
والیجلغتنامه دهخداوالیج . (اِ) وادیج . جم اسپرم : او بر اطراف درخت در چهار فصل از سال خرم بماند... و در بخارا نبات او را والیجها کنند چنانکه تاک را. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمرحوم دهخدا و نیز نسخه ٔ چاپی زکی و لیدی توغان ).
والجهلغتنامه دهخداوالجه . [ ل ِ ج َ ] (اِخ ) شهری است در طخارستان ، شاید همان والج باشد. (از معجم البلدان ).
والجةلغتنامه دهخداوالجة. [ ل ِ ج َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن درد که بگیرد مردم را. (مهذب الاسماء). درد دندان و درد شکم یا ریش غربیلک یا نوعی از بیماری سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دردی است در شکم . (از المنجد). || درندگان . ماران . (از اقرب الموارد) (ا
والجهلغتنامه دهخداوالجه . [ ل ِ ج َ ] (اِخ ) شهری است در طخارستان ، شاید همان والج باشد. (از معجم البلدان ).
والجةلغتنامه دهخداوالجة. [ ل ِ ج َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن درد که بگیرد مردم را. (مهذب الاسماء). درد دندان و درد شکم یا ریش غربیلک یا نوعی از بیماری سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دردی است در شکم . (از المنجد). || درندگان . ماران . (از اقرب الموارد) (ا
لوالجلغتنامه دهخدالوالج . [ ] (اِخ ) شهری از خراسان است . (بلاذری ). و ظاهراً صحیح کلمه ولوالج باشد.
ولوالجلغتنامه دهخداولوالج . [ وَل ْ وا ل ِ ] (اِخ ) شهری است از اعمال بدخشان پشت بلخ و طخارستان . (معجم البلدان ). شهری است خرم به خراسان و قصبه ٔ تخارستان و با نعمت های بسیار و آب روان و مردمان آمیزنده . (حدود العالم ) : گه به ولوالجم ولایت خویش گه به وخش و به ک
موالجلغتنامه دهخداموالج . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مولج .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مولج شود.
صوالجلغتنامه دهخداصوالج . [ ص َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ صَولَجان : الدهر یلعب بالوری لعب الصوالج بالکرة. (جهانگشای جوینی ). رجوع به صولجان و صَوالِجَه شود.