والدلغتنامه دهخداوالد. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) پدر. (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بابا. اب . باب : آن خاک هست والد و گل باشدش ولدبس رشد والدی که لطیفش ولد بود. منوچهری .فرزند استا
والثلغتنامه دهخداوالث . [ ل ِ ] (ع ص ) دائم . (از اقرب الموارد): شر والث ؛ بدی پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دین والث ؛ وام گران . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثقل . (اقرب الموارد).
وَالِدٌفرهنگ واژگان قرآنپدر (کلمه والد جز بر پدر صلبي اطلاق نميشود(پدری كه نطفه ي فرزند از او تشيكل شده). ولي کلمه " أب " به غير پدر واقعي به جد و عمو و کساني ديگر نيز اطلاق ميشود)
گوت والدلغتنامه دهخداگوت والد. [ گُت ْ ] (اِخ ) کلمان (1896 - 1953 م .). سیاستمدار چک که در ددیس متولد شد. وی ابتدا دبیرکل حزب کمونیست چکسلواکی بودو از سال 1948 به بعد رئیس جمهوری آن کشور گردید.<
والداتلغتنامه دهخداوالدات . [ ل ِ ] (ع اِ) مادران . پدران . ج ِ والدة و والد. رجوع به والدة و والد شود.
والدانلغتنامه دهخداوالدان . [ ل ِ ] (ع اِ) صیغه ٔ تثنیه در حالت رفعی . پدر و مادر. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102). اب و ام . (المنجد).
والدعالغتنامه دهخداوالدعا. [وَدْ دُ ] (از ع ، شبه جمله ) کلمه ای که در وقت رفتن و خداحافظی کردن استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء).
والدةلغتنامه دهخداوالدة. [ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) مادر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ،والدات . ام . ماما. مامان : و والده ٔ امیر و حره ٔ ختلی و دیگر عمات و خالگان همچنان معتمدان فرستاده بودند. (تاریخ بیهقی ص <span class="hl"
عقدۀ ادیپOedipus complexواژههای مصوب فرهنگستانتعارض عشق به والد ناهمجنس و رقابت با والد همجنس در یک رابطۀ مثلثی میان کودک و پدر و مادر
والداتلغتنامه دهخداوالدات . [ ل ِ ] (ع اِ) مادران . پدران . ج ِ والدة و والد. رجوع به والدة و والد شود.
والدانلغتنامه دهخداوالدان . [ ل ِ ] (ع اِ) صیغه ٔ تثنیه در حالت رفعی . پدر و مادر. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102). اب و ام . (المنجد).
والدعالغتنامه دهخداوالدعا. [وَدْ دُ ] (از ع ، شبه جمله ) کلمه ای که در وقت رفتن و خداحافظی کردن استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء).
والدةلغتنامه دهخداوالدة. [ ل ِ دَ ] (ع ص ، اِ) مادر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ،والدات . ام . ماما. مامان : و والده ٔ امیر و حره ٔ ختلی و دیگر عمات و خالگان همچنان معتمدان فرستاده بودند. (تاریخ بیهقی ص <span class="hl"
خوالدلغتنامه دهخداخوالد. [ خ َ ل ِ ] (ع اِ) دیگ پایه ها. (منتهی الارب ) (ازلسان العرب ). || سنگ ها. || کوهها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
متوالدلغتنامه دهخدامتوالد. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) قوم بسیار شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تخم بسیار افزون شده . (ناظم الاطباء). || بهم بزاینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توالد شود.
گوت والدلغتنامه دهخداگوت والد. [ گُت ْ ] (اِخ ) کلمان (1896 - 1953 م .). سیاستمدار چک که در ددیس متولد شد. وی ابتدا دبیرکل حزب کمونیست چکسلواکی بودو از سال 1948 به بعد رئیس جمهوری آن کشور گردید.<
گوندووالدلغتنامه دهخداگوندووالد. [ گُن ْ دُ ] (اِخ ) در سال 550 م . به دنیا آمده . وی در کنستانتینوپل بزرگ شد و ادعا کرد که پسر کلوتر اول است و کوشش کردگول را تصرف نماید. مدت کمی در تولوز و بوردو حکومت نموده و سپس بوسیله ٔ ارتش پادشاه گونترن از پا درآمد و در سال <