وامدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدهکار، غارم، قرضدار، مدیون، مقروض ۲. بستانکار، رهین، طلبکار، متشکر، مرهون ≠ طلبکار
وامدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ار، مقروض، بدهکار وامخواه، وامستان، وامگیرنده، قرضخواه، درخواست کننده، خواستار مرتهن، رهنگیرنده، گروگیر مستأجر، کرایهنشین، اجارهکننده، کرایهکننده بیملک خریدار اقساطی، خریدار ≠ وامدهنده
وامداریلغتنامه دهخداوامداری . (حامص مرکب ) قرض داری . (آنندراج ).وامدار بودن . بدهکاری . مدیونی . مقروضی : گفت من خود ز وامداری تونرسیدم به حقگزاری تو. نظامی .می کوش که وام او گزاری تا بازرهی ز وامداری .نظامی
پومپادورلغتنامه دهخداپومپادور. [پ ُ] (اِخ ) (آنتوانت پواسون مارکیزدو) محبوبه ٔ لوئی پانزدهم . مولد پاریس (1721 - 1764 م .).
وامداریلغتنامه دهخداوامداری . (حامص مرکب ) قرض داری . (آنندراج ).وامدار بودن . بدهکاری . مدیونی . مقروضی : گفت من خود ز وامداری تونرسیدم به حقگزاری تو. نظامی .می کوش که وام او گزاری تا بازرهی ز وامداری .نظامی
وامداریلغتنامه دهخداوامداری . (حامص مرکب ) قرض داری . (آنندراج ).وامدار بودن . بدهکاری . مدیونی . مقروضی : گفت من خود ز وامداری تونرسیدم به حقگزاری تو. نظامی .می کوش که وام او گزاری تا بازرهی ز وامداری .نظامی