وامیلغتنامه دهخداوامی . (ص نسبی ) از: وام + ی (نسبت ) . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). قرض دار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وام دار. مدیون . || درمانده . (لغت فرس اسدی ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (جهانگیری ). عاجز. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بدبخت . (ناظم
سی پیوامی لیانوسلغتنامه دهخداسی پیوامی لیانوس . [ ی ُ اِ ] (اِخ ) پسر خوانده ٔ پوبلیوس کرنلیوس سی پیو آفریکانس در سال 185 ق .م . تولد یافت . در سال 147 ق .م . برتبه ٔ کنسولی رسید و با عده ٔ سپاهی مأمور جنگ کارتاژ گشت و آن شهر را محاصره
حوامیلغتنامه دهخداحوامی . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حامیةشود. || میامین اسب و میاسر آن . (از اقرب الموارد). کناره های راست و چپ سم . (ناظم الاطباء).
هوامیلغتنامه دهخداهوامی . [ هََ ] (ع ص ، اِ) هوامی الابل ؛ شتران گم شده در چراگاه . (منتهی الارب ). رجوع به هوافی شود.
عوامیلغتنامه دهخداعوامی . [ ] (اِخ ) ابوبکرمحمدبن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی عوامی . او راست کتاب الاصلاح و الافصاح در نحو. (از الفهرست ابن الندیم ).
وحامیلغتنامه دهخداوحامی . [ وَ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَحمی ̍، به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وامیارلغتنامه دهخداوامیار. (ص مرکب ) غریم . (یادداشت مرحوم دهخدا): عاد ظالم هارب من غریم ؛ مردی نباشد که از وامیار بگریخته باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 26).
بریالذمهفرهنگ فارسی عمیدکسی که تعهد یا وامی ندارد؛ کسی که تعهد خود را انجام داده و یا دین خود را ادا کرده است.
سائق کاوشگرانهexploratory driveواژههای مصوب فرهنگستانانگیزهای که موجود زنده را به بررسی محیط خود وامیدارد
وامیارلغتنامه دهخداوامیار. (ص مرکب ) غریم . (یادداشت مرحوم دهخدا): عاد ظالم هارب من غریم ؛ مردی نباشد که از وامیار بگریخته باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 26).
حوامیلغتنامه دهخداحوامی . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حامیةشود. || میامین اسب و میاسر آن . (از اقرب الموارد). کناره های راست و چپ سم . (ناظم الاطباء).
کوشک قوامیلغتنامه دهخداکوشک قوامی . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 363 تن سکنه دارد.اهالی در دو محل بالا و پایین سکونت دارند و سکنه ٔ پایین 281 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
موامیلغتنامه دهخداموامی . [ م ُ می ی ] (ع اِ) ج ِ موماء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ موماة (مومات ). (منتهی الارب ) (ازدهار) (ناظم الاطباء). رجوع به موماء و موماة شود.
هوامیلغتنامه دهخداهوامی . [ هََ ] (ع ص ، اِ) هوامی الابل ؛ شتران گم شده در چراگاه . (منتهی الارب ). رجوع به هوافی شود.