واگن

vāgon

معنی

هر یک از بخش‌های تشکیل‌دهندۀ قطار که به‌وسیلۀ لوکوموتیو روی خط آهن حرکت می‌کند.

جست‌وجوی دقیق

واگن

لغت‌نامه دهخدا

واگن . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ)اطاقک چرخدار راه آهن . واگون . رجوع به واگون شود.

واگن

فرهنگ فارسی عمید

هر یک از بخش‌های تشکیل‌دهندۀ قطار که به‌وسیلۀ لوکوموتیو روی خط آهن حرکت می‌کند.

واگن

دیکشنری فارسی به عربی

سيارة , عربة

واگن

فرهنگ فارسی معین

(گُ) [ فر. ] (اِ.) هر یک از اطاق های قطار.

واگن

دیکشنری فارسی به ترکی

vagon

جست‌وجوی هم‌آوا

کمربندهای وان آلن

Van Allen belts

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دام‏افتاده

نیروی وان‌دِروالس

van der Waals force

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهم‏کنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود می‏آید

کمربند تابش وان‌آلِن

Van Allen radiation belt

واژه‌های مصوب فرهنگستان

یکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی به‌دام‌افتاده در میدان زمین‌مغناطیسی تشکیل شده است

ژوآن ژوآن

لغت‌نامه دهخدا

ژوآن ژوآن . (اِخ ) نام طایفه ای از ترکان آسیای مرکزی در قرن ششم هجری . (دیوان رودکی ج 1 ص 179).

حیوان افسانه ای با بالا تنه انسان وپایین تنه اسب

دیکشنری فارسی به عربی

قنطور

جست‌وجوی مشابه

واگنر

لغت‌نامه دهخدا

واگنر. [ ن ِ ] (اِخ ) ریچارد. موسیقی دان و آهنگساز بزرگ آلمانی ، وی به سال 1813 م . در لایپزیک تولد یافت و به سال 1883 درگذشت .

واگن‏پران

derail

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ابزار ایمنی که برای از خط خارج کردن خط‏نورد فراری و جلوگیری از برخورد آن با خط‏نوردهای دیگر بر روی خط نصب می‌شود

واگن لی

لغت‌نامه دهخدا

واگن لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن تختخواب دار. رجوع به واگون شود.

بالابر واگن

wagon lift, wagon elevator

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دستگاهی برای بالا بردن واگن از روی خط

پلة واگن

platform steps

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پله‌ای در گوشة واگن برای سوار و پیاده شدن مسافر

جست‌وجوی متن

station waggon

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واگن واگن

wagons

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واگن ها، واگن، ارابه، بارکش، با واگن حمل کردن

waggoned

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واگن، با واگن حمل کردن

wagoned

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واگن، با واگن حمل کردن

station wagon

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واگن ایستگاه، استیشن واگن

جست‌وجوی هم‌آغاز

واگن لی

لغت‌نامه دهخدا

واگن لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن تختخواب دار. رجوع به واگون شود.

واگنر

لغت‌نامه دهخدا

واگن شهری

دیکشنری فارسی به عربی

سيارة الترام

واگن روباز

دیکشنری فارسی به عربی

شاحنة

واگن برقی

دیکشنری فارسی به عربی

ترام

جست‌وجوی هم‌قافیه

بالابر واگن

wagon lift, wagon elevator

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دستگاهی برای بالا بردن واگن از روی خط

پلة واگن

platform steps

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پله‌ای در گوشة واگن برای سوار و پیاده شدن مسافر

پیشگاه واگن

vestibule

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فضایی بسته در دو سر واگن مسافری

روسازة واگن

superstructure

واژه‌های مصوب فرهنگستان

بخش‌های سوارشده بر روی زیرسازه‌ شامل دیواره‌های کناری و دیواره‌های انتهایی و سقف و درها و کف‌های شیب‌دار

زیر‌سازة واگن

understructure

واژه‌های مصوب فرهنگستان

تجهیزات سرهم‌شدة زیر روسازة واگن شامل زیرشاسی، بوژی‌ها، چرخ‌ها، تجهیزات کششی، قلاب، شاه‌تیر، گهواره‌ها و تیرک‌ها

درپیوند

بیشتر بدانید

واگن

vāgon

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی هم‌قافیه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان