وبیللغتنامه دهخداوبیل . [ وَ ] (ع ص ، اِ) گران . || ناگوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) ناگوارنده . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : و مخالفان از خوف بأس و سطوت او شراب وبیل چشیده . (جهانگشای جوینی ). || سخت .گویند: ضرب وبیل و عذاب
گوبللغتنامه دهخداگوبل . [ ب َ ] (اِخ ) گوبَله . یکی از شهرهای بزرگ و نامور فینیقیه که در شمال واقع بود و یونانیان آن را بوبلس نامیده اند و اکنون شهر کوچکی است به نام جبیل (جبله ). این شهر و بسیاری از شهرهای دیگر هر یک شهریار و پرستشگاه بزرگی داشته ... در اینجاست که نمونه ٔ کهن ترین خط فینیقی
وبللغتنامه دهخداوبل . [ وُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وبیل . (منتهی الارب ). رجوع به وبیل شود. || ج ِ وبیلة. (منتهی الارب ). رجوع به وبیلة شود.
وبللغتنامه دهخداوبل .[ وَ ] (ع اِ) باران بزرگ قطره . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران درشت و شدید. || (مص ) باران بزرگ قطره باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باران به نهیب و بزرگ قطره باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت راندن صید را. (من
وبیلةلغتنامه دهخداوبیلة. [ وَ ل َ ] (ع ص ، اِ) پشتواره ٔ هیزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عصای سطبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عصای ستبر کلفت . (ناظم الاطباء). || زمین ناگوارچراگاه .ج ، وُبُل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
وبللغتنامه دهخداوبل . [ وُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وبیل . (منتهی الارب ). رجوع به وبیل شود. || ج ِ وبیلة. (منتهی الارب ). رجوع به وبیلة شود.
وَبَالَفرهنگ واژگان قرآنسنگيني نامطلوب چیزی - کیفر("و بال "سنگيني نامطلوب هر چيزي را گويند ، و به همين معنا است طعام وبيل و ماء وبيل يعني خوراک و آبي ناگوار و سنگين و غير قابل هضم ، و نيز به اين معنا است آيه شريفه فاخذناه اخذا وبيلا - او را بطرز شديد و ناگواري دستگير کرديم و به همين اعتبار چوب کرباس شوي را وبيل ميگويند )
وَبِيلاًَفرهنگ واژگان قرآنسخت - شدید و ناگوار و سنگین ("و بال "سنگيني نامطلوب هر چيزي را گويند ، و به همين معنا است طعام وبيل و ماء وبيل يعني خوراک و آبي ناگوار و سنگين و غير قابل هضم ، و نيز به اين معنا است آيه شريفه فاخذناه اخذا وبيلا - او را بطرز شديد و ناگواري دستگير کرديم و به همين اعتبار چوب کرباس شوي را وبيل ميگويند )
وخیمفرهنگ مترادف و متضادبحرانی، بغرنج، پیچیده، خطرناک، خطیر، درام، دشوار، سخت، مخاطرهآمیز، مهلک، وبیل
مکسحلغتنامه دهخدامکسح . [ م ِ س َ ] (ع اِ) جای روب . مکسحة. || پاروب وبیل برف روب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مکسحة شود.
وبیلةلغتنامه دهخداوبیلة. [ وَ ل َ ] (ع ص ، اِ) پشتواره ٔ هیزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عصای سطبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عصای ستبر کلفت . (ناظم الاطباء). || زمین ناگوارچراگاه .ج ، وُبُل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
راقوبیللغتنامه دهخداراقوبیل . (اِخ ) یکی از نواحی چهل ویک گانه ٔ اندلس قدیم . صاحب حلل السندسیة گوید: و بر حسب گفتار رازی اندلس 41 ناحیه (شهرستان ) بود: قرطبة، و قبرة، و البیرة... و راقوبیل ، و زورتیه ، و... (از الحلل السندسیة ج 1</spa
روبیللغتنامه دهخداروبیل . (اِخ ) موضعی است در حوالی شوشتر، و گویند قبر روبیل مهین فرزند یعقوب است و بغایت بعید مینماید. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
روبیللغتنامه دهخداروبیل . (اِخ ) یا روبین . نام پسر بزرگ یعقوب است از «لیا» دختر بزرگتر لیان که خال یعقوب بود. در مجمل التواریخ و القصص آمده : روبیل و شمعون و یهودا و لاوی و ریالون و لسحر از لیا زادند - انتهی . و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 (فهرست ) و «روبین
غوبیللغتنامه دهخداغوبیل . [ غ ُ ] (اِخ ) تلفظترکی گوبیل . خاورشناس معروف فرانسه . رجوع به گوبیل و قاموس الاعلام ترکی شود.