وثاقلغتنامه دهخداوثاق . [ وَ ] (ع اِ) هرچیز که بدان چیزی را بندند مانند ریسمان و بند و قید و زنجیر. (ناظم الاطباء) : فشدّوا الوَثاق فاما مناً بعد وَ اما فداءً. (قرآن 44/47).
وثاقلغتنامه دهخداوثاق . [ وِ ] (ع ، اِ) بند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بند و قید. (منتهی الارب ) (آنندراج از منتخب و لطائف و مدار). || گرفتاری . || معسکر و لشکرگاه . || (مص ) مواثقة. عهد و پیمان کردن باهم . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ وثیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع
وثاقلغتنامه دهخداوثاق . [ وُ ] (اِ) خانه . (کشف ) (لطایف ) (غیاث اللغات ). حجره و سرا. این کلمه که در نظم و نثر فارسی آمده و اغلب آن را عربی گمان کنند و به کسر واو خوانند، کلمه ٔ ترکی است به ضم واو. در اصل به معنی خیمه و خرگاه بوده و آن همان است که ما امروزه اطاق میگوئیم و می نویسیم و در ترکی
وثاقفرهنگ فارسی عمید۱. اتاق؛ خانه: ◻︎ دوش سرمست آمدم به وثاق / با حریفی همه وفا و وفاق (انوری: ۲۶۹).۲. خیمه؛ سراپرده.۳. مسکن؛ منزل.
وثائقلغتنامه دهخداوثائق . [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وثیقة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار). عهد و پیمان محکم . رجوع به وثیقه شود.
وثاقتلغتنامه دهخداوثاقت . [ وَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) استواری : در وثاقت تحریر و لطف تقریر و دقت نظر بی نظیر. (قاضی نوراﷲ). رجوع به وثاقة شود.
وثاقةلغتنامه دهخداوثاقة. [ وَ ق َ ] (ع مص ) استوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر). استوار گردیدن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || استوارکاری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وثاقیلغتنامه دهخداوثاقی . [ وُ ] (ص نسبی )منسوب به وثاق . غلامی که با غلامان دیگر در حجره هایی متصل به سرای سلطنتی منزل داشت و آنان را وثاقیان مینامیدند. (فرهنگ فارسی معین ) : غلامان وثاقی را جدا به کوشک کهن محمودی فرودآوردند. (تاریخ بیهقی ). و به در حاجب سرای با سلاحدا
مواثقلغتنامه دهخدامواثق . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء). معاهد. (از اقرب الموارد). رجوع به مواثقة شود.
ماوافرهنگ مترادف و متضاد۱. پناه، پناهگاه، ملاذ، ملجا ۲. جا، جایگاه، سامان، محل، مقام، موضع، منزل، مسکن، وثاق
وثاقتلغتنامه دهخداوثاقت . [ وَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) استواری : در وثاقت تحریر و لطف تقریر و دقت نظر بی نظیر. (قاضی نوراﷲ). رجوع به وثاقة شود.
وثاقةلغتنامه دهخداوثاقة. [ وَ ق َ ] (ع مص ) استوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر). استوار گردیدن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || استوارکاری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وثاقیلغتنامه دهخداوثاقی . [ وُ ] (ص نسبی )منسوب به وثاق . غلامی که با غلامان دیگر در حجره هایی متصل به سرای سلطنتی منزل داشت و آنان را وثاقیان مینامیدند. (فرهنگ فارسی معین ) : غلامان وثاقی را جدا به کوشک کهن محمودی فرودآوردند. (تاریخ بیهقی ). و به در حاجب سرای با سلاحدا
هم وثاقلغتنامه دهخداهم وثاق . [ هََ وُ ] (ص مرکب ) هم اتاق . هم حجره : دوستی ، هم وثاقی ازآن ِ وی که بر او عاشق بودی به آهنگ وی بنزد وی آمد. (تاریخ بیهقی ).مهدی امت تویی زآنکه به معنی توراعزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار. خاقانی .ای مع