وجناتلغتنامه دهخداوجنات . [ وَ ج َ ] (ع اِ) ج ِ وجنة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). ج ِ وجنه که به معنی رخساره ٔ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) <span class="hl
گوزگندلغتنامه دهخداگوزگند. [ گو /گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان ). سخنان هرزه . (رشیدی ). سخنان هرزه و بد و زشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند : <br
گوزاگندلغتنامه دهخداگوزاگند. [ گ َ / گُو گ َ ] (اِ مرکب ) از: گوز (گردو) + آگند. (آگنده ) جوزاغند. جوزغند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بر وزن و معنی جوزاغند است که معرب آن باشد،و آن شفتالویی است خشک که درون آن را از مغز گردکان پر کرده باشند. (برهان ). بر وزن و
سرووضعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تیپ، قیافه، ظاهر، چهره، رو، صورت حرکات، وجنات، رفتار جلوه، منظره▲ تریپ
پک و پوزفرهنگ فارسی معین(پَ کُ پُ) (اِمر.) (عا.) 1 - ریخت ، شکل ، هیأت ظاهری ، وجنات (زشت )، بد پک وپوز. 2 - دهان و اطراف آن .